Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۱٬۸۱۱
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جز (←داستان ساحرخواندن پیامبر(ص): لینک دهی کهانت) |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
==داستان ساحرخواندن پیامبر(ص)== | ==داستان ساحرخواندن پیامبر(ص)== | ||
بنابر [[روایات]] و منابع تفسیری، آیاتی از سوره مدثر درباره [[ولید بن مغیره|وَلید بن مُغِیرَه]] نازل شده است. این شأن نزول دو گونه نقل شده است: | بنابر [[روایات]] و منابع تفسیری، آیاتی از سوره مدثر درباره [[ولید بن مغیره|وَلید بن مُغِیرَه]] نازل شده است. این شأن نزول دو گونه نقل شده است: | ||
# [[قریش|قُرَیش]] در [[دارالندوه|دارُ النَّدوَه]] جمع شدند [تا در مورد مقابله با [[پیامبر(ص)]] تصمیم بگیرند] و ولید که به عقل و درایت مشهور بود آنان را به این ترغیب کرد که حرفهایشان را درباه پیامبر(ص) یکی کنند. قریش تصمیم داشتند آن حضرت را شاعر یا کاهن یا دیوانه بخوانند؛ اما ولید بن مغیره گفت هیچکدام اینها مناسب او نیست؛ چراکه آیات [[قرآن]] را نه شبیه شعر، نه شبیه کهانت و نه شبیه به دیوانگی دید، بلکه او پیامبر(ص) را ساحر خواند. قریشیان از دار الندوه خارج نمیشدند مگر اینکه در برخورد با پیامبر(ص) میگفتند: ای ساحر! ای ساحر! این رفتار، پیامبر(ص) را ناراحت کرد و [[خداوند]] آیات یازدهم تا بیست و پنجم را نازل کرد.<ref>برای شرح مفصل داستان رجوع کنید به: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۲۲۱ و ۲۲۲.</ref> | # [[قریش|قُرَیش]] در [[دارالندوه|دارُ النَّدوَه]] جمع شدند [تا در مورد مقابله با [[پیامبر(ص)]] تصمیم بگیرند] و ولید که به عقل و درایت مشهور بود آنان را به این ترغیب کرد که حرفهایشان را درباه پیامبر(ص) یکی کنند. قریش تصمیم داشتند آن حضرت را شاعر یا کاهن یا دیوانه بخوانند؛ اما ولید بن مغیره گفت هیچکدام اینها مناسب او نیست؛ چراکه آیات [[قرآن]] را نه شبیه شعر، نه شبیه [[کهانت]] و نه شبیه به دیوانگی دید، بلکه او پیامبر(ص) را ساحر خواند. قریشیان از دار الندوه خارج نمیشدند مگر اینکه در برخورد با پیامبر(ص) میگفتند: ای ساحر! ای ساحر! این رفتار، پیامبر(ص) را ناراحت کرد و [[خداوند]] آیات یازدهم تا بیست و پنجم را نازل کرد.<ref>برای شرح مفصل داستان رجوع کنید به: مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۲۵، ص۲۲۱ و ۲۲۲.</ref> | ||
# [[پیامبر(ص)]] در [[حجر اسماعیل|حِجر اسماعیل]] مینشت و قرآن میخواند. روزی قریش از ولید بن مغیره خواستند نظرش را درباره آنچه پیامبر(ص) میخواند بگوید. ولید برای شنیدن قرآن به پیامبر(ص) نزدیک شد و به پیامبر گفت از سرودههایت برایم بخوان. پیامبر(ص) آن را کلام [[الله|الهی]] بیان کرد و از [[سوره فصلت|سوره حم سجده]] (سوره فصلت) آیاتی را برای او خواند. مو بر بدن ولید راست شد و بدون رفتن به سوی قریش، مستقیماً به خانه رفت. قریش گمان کردند او به محمد(ص) ایمان آورده پس به نزد [[ابوجهل]] رفتند و ماجرا را گفتند. ابوجهل درباره قرآن از ولید پرسید آیا کلام محمد(ص) شعر است یا خطابه که ولید هر دو را رد کرد و تا فردا مهلت خواست تا نظرش را بگوید. ولید بن مغیره نهایتاً پیامبر(ص) را ساحر خواند و گفت: بگویید کلام محمد سِحر است؛ برای اینکه دل انسان را مُسَخَّر میکند. به همین جهت آیات هشتم تا یازدهم در این باره نازل شد.<ref>برای شرح مفصل داستان رجوع کنید به: طباطبایی، المیزان، ۱۹۷۴م، ج۲۰، ص۹۲.</ref> | # [[پیامبر(ص)]] در [[حجر اسماعیل|حِجر اسماعیل]] مینشت و قرآن میخواند. روزی قریش از ولید بن مغیره خواستند نظرش را درباره آنچه پیامبر(ص) میخواند بگوید. ولید برای شنیدن قرآن به پیامبر(ص) نزدیک شد و به پیامبر گفت از سرودههایت برایم بخوان. پیامبر(ص) آن را کلام [[الله|الهی]] بیان کرد و از [[سوره فصلت|سوره حم سجده]] (سوره فصلت) آیاتی را برای او خواند. مو بر بدن ولید راست شد و بدون رفتن به سوی قریش، مستقیماً به خانه رفت. قریش گمان کردند او به محمد(ص) ایمان آورده پس به نزد [[ابوجهل]] رفتند و ماجرا را گفتند. ابوجهل درباره قرآن از ولید پرسید آیا کلام محمد(ص) شعر است یا خطابه که ولید هر دو را رد کرد و تا فردا مهلت خواست تا نظرش را بگوید. ولید بن مغیره نهایتاً پیامبر(ص) را ساحر خواند و گفت: بگویید کلام محمد سِحر است؛ برای اینکه دل انسان را مُسَخَّر میکند. به همین جهت آیات هشتم تا یازدهم در این باره نازل شد.<ref>برای شرح مفصل داستان رجوع کنید به: طباطبایی، المیزان، ۱۹۷۴م، ج۲۰، ص۹۲.</ref> | ||