هجرت به مدینه: تفاوت میان نسخهها
جز
اصلاح پانویس
جز (←منابع) |
Hasanejraei (بحث | مشارکتها) جز (اصلاح پانویس) |
||
خط ۵: | خط ۵: | ||
==جنگهای قبایل یثرب== | ==جنگهای قبایل یثرب== | ||
{{اصلی|جنگ بعاث}} | {{اصلی|جنگ بعاث}} | ||
قبل از هجرت پیامبر(ص) به یثرب، بین قبایل یثربی از جمله اوس و خزرج جنگهای طولانی برقرار بود. جنگ بعاث (آخرین منازعه [[اوس]] و [[خزرج]]) طرفین را به ستوه آورد، و بعد از متارکه، زمینه روانی لازم برای نفوذ و انتشار [[اسلام]] را در [[یثرب]] فراهم ساخت<ref>برای روایتی از عایشه در این باره رجوع کنید به بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، | قبل از هجرت پیامبر(ص) به یثرب، بین قبایل یثربی از جمله اوس و خزرج جنگهای طولانی برقرار بود. جنگ بعاث (آخرین منازعه [[اوس]] و [[خزرج]]) طرفین را به ستوه آورد، و بعد از متارکه، زمینه روانی لازم برای نفوذ و انتشار [[اسلام]] را در [[یثرب]] فراهم ساخت<ref>برای روایتی از عایشه در این باره رجوع کنید به بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج۱، ص۲۶۰.</ref> به طوری که دو سه سال بعد، دیدارهای پیاپی مردم یثرب با [[پیامبر(ص)]] در موسم [[حج]] (دهم تا دوازدهم [[بعثت]]) به بیعت [[بیعت اول عقبه|اول]] و [[بیعت دوم عقبه|دوم]] عقبه و نهایتاً هجرت آن حضرت و سایر مسلمانان به یثرب (مدینه) انجامید.<ref>رجوع کنید به ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۷۰ به بعد؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، ج۲، ص۳۷.</ref> | ||
==آغاز هجرت مسلمانان به یثرب== | ==آغاز هجرت مسلمانان به یثرب== | ||
[[پرونده:مسیر هجرت.jpg|بندانگشتی|۲۰۰px]] | [[پرونده:مسیر هجرت.jpg|بندانگشتی|۲۰۰px]] | ||
پس از [[بیعت عقبه]] و بازگشتن هفتاد و پنج نفر اصحاب بیعت دوم عقبه به [[مدینه]] و آگاه شدن [[قریش]] از دعوت و بیعتی که [[اوس]] و [[خزرج]] با [[رسول خدا(ص)]] انجام دادهاند، سختگیری قریش نسبت به [[مسلمانان]] شدت یافت به گونهای که زندگی در [[مکه]] برای مسلمانان بسیار سخت شد، تا آنکه از رسول خدا اذن هجرت خواستند و رسول خدا به آنان فرمود رهسپار مدینه شوند و نزد برادران [[انصار]] خود روند و به آنان گفت: «خدای عزّ و جلّ برای شما برادرانی و محلّ امنی در آنجا قرار داده است».<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، | پس از [[بیعت عقبه]] و بازگشتن هفتاد و پنج نفر اصحاب بیعت دوم عقبه به [[مدینه]] و آگاه شدن [[قریش]] از دعوت و بیعتی که [[اوس]] و [[خزرج]] با [[رسول خدا(ص)]] انجام دادهاند، سختگیری قریش نسبت به [[مسلمانان]] شدت یافت به گونهای که زندگی در [[مکه]] برای مسلمانان بسیار سخت شد، تا آنکه از رسول خدا اذن هجرت خواستند و رسول خدا به آنان فرمود رهسپار مدینه شوند و نزد برادران [[انصار]] خود روند و به آنان گفت: «خدای عزّ و جلّ برای شما برادرانی و محلّ امنی در آنجا قرار داده است».<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ۱۴۰۵ق، ج۱، ص۲۲۶.</ref> | ||
بنابر روایات، مسلمانان دسته دسته، رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به انتظار اذن خدا در مکه باقی ماند. هجرت مسلمانان به مدینه از [[ذی الحجة|ذی الحجّه]] سال سیزدهم [[بعثت]] آغاز شد.<ref>ابن هشام، السیره النبویه، | بنابر روایات، مسلمانان دسته دسته، رهسپار مدینه شدند و رسول خدا به انتظار اذن خدا در مکه باقی ماند. هجرت مسلمانان به مدینه از [[ذی الحجة|ذی الحجّه]] سال سیزدهم [[بعثت]] آغاز شد.<ref>ابن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۷۶.</ref> | ||
==آیات هجرت== | ==آیات هجرت== | ||
خط ۲۲: | خط ۲۲: | ||
==نخستین مهاجران== | ==نخستین مهاجران== | ||
اقوال درباره نخستین مهاجران به مدینه مختلف است. به نظر میرسد اولین نفری که از [[صحابه|اصحاب]] پیامبر (ص) به یثرب وارد شد، پسر عمّه رسول خدا [[عبدالله بن عبدالاسد|ابو سلمه]] بود که از [[حبشه]] بازگشت و به [[مکه]] آمد. وقتی [[قریش]] به او آزار رساندند و باخبر شد که مردمی در مدینه به دین اسلام گرویدهاند، یک سال قبل از [[بیعت عقبه|بیعت دوم عقبه]] به مدینه هجرت کرد. سپس به ترتیب [[عامر بن ربیعه]]، با همسرش لیلی دختر ابو حشمه عدوی، [[عبدالله بن جحش|عبداللّه بن جحش بن رئاب اسدی]]، با خانواده و برادرش ابو احمد عبد بن جحش مهاجرت کردند؛ چنان که خانه بنی جحش خالی شد و کسی در آن نماند.<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص ۳۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۵۹</ref> | اقوال درباره نخستین مهاجران به مدینه مختلف است. به نظر میرسد اولین نفری که از [[صحابه|اصحاب]] پیامبر (ص) به یثرب وارد شد، پسر عمّه رسول خدا [[عبدالله بن عبدالاسد|ابو سلمه]] بود که از [[حبشه]] بازگشت و به [[مکه]] آمد. وقتی [[قریش]] به او آزار رساندند و باخبر شد که مردمی در مدینه به دین اسلام گرویدهاند، یک سال قبل از [[بیعت عقبه|بیعت دوم عقبه]] به مدینه هجرت کرد. سپس به ترتیب [[عامر بن ربیعه]]، با همسرش لیلی دختر ابو حشمه عدوی، [[عبدالله بن جحش|عبداللّه بن جحش بن رئاب اسدی]]، با خانواده و برادرش ابو احمد عبد بن جحش مهاجرت کردند؛ چنان که خانه بنی جحش خالی شد و کسی در آن نماند.<ref>ذهبی، تاریخ الاسلام، ۱۴۱۳ق، ج۱، ص ۳۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۵۹.</ref> | ||
ابو سلمه و عامر و عبد اللّه و برادرش همگی در محلّه قباء در میان قبیله بنی عمرو بن عوف بر مبشّر بن عبد المنذر وارد شدند. سپس مهاجران دستهدسته به مدینه میرسیدند. از جمله از طایفه بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه که مردان و زنانشان همگی مهاجرت کردند. | ابو سلمه و عامر و عبد اللّه و برادرش همگی در محلّه قباء در میان قبیله بنی عمرو بن عوف بر مبشّر بن عبد المنذر وارد شدند. سپس مهاجران دستهدسته به مدینه میرسیدند. از جمله از طایفه بنی غنم بن دودان بن اسد بن خزیمه که مردان و زنانشان همگی مهاجرت کردند. | ||
علاوه بر عبد اللّه و برادرش: عکاشة بن محصن، شجاع و عقبه پسران وهب، اربد بن حمیر، منقذ بن نباته، سعید بن رقیش، محرز بن نضله، یزید بن رقیش، قیس بن جابر، عمرو بن محصن، مالک بن عمرو، صفوان بن عمرو، ثقف بن عمرو، ربیعة بن اکثم، زبیر بن عبیده، تمّام بن عبیده، سخبرة بن عبیده، محمّد بن عبد اللّه بن جحش، و از زنانشان: [[زینب دختر جحش]]، ام حبیب دختر جحش، جذامه دختر جندل، امّ قیس دختر محصن، امّ حبیب دختر ثمامه، آمنه دختر رقیش، سخبره، دختر تمیم، حمنه دختر جحش. سپس [[عمر بن خطاب]] و عیاش بن ابی ربیعه مخزومی.<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۲۰۰ و طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص ۳۷۰</ref> | علاوه بر عبد اللّه و برادرش: عکاشة بن محصن، شجاع و عقبه پسران وهب، اربد بن حمیر، منقذ بن نباته، سعید بن رقیش، محرز بن نضله، یزید بن رقیش، قیس بن جابر، عمرو بن محصن، مالک بن عمرو، صفوان بن عمرو، ثقف بن عمرو، ربیعة بن اکثم، زبیر بن عبیده، تمّام بن عبیده، سخبرة بن عبیده، محمّد بن عبد اللّه بن جحش، و از زنانشان: [[زینب دختر جحش]]، ام حبیب دختر جحش، جذامه دختر جندل، امّ قیس دختر محصن، امّ حبیب دختر ثمامه، آمنه دختر رقیش، سخبره، دختر تمیم، حمنه دختر جحش. سپس [[عمر بن خطاب]] و عیاش بن ابی ربیعه مخزومی.<ref>مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۲۰۰ و طبری، تاریخ طبری، ج۲، ص ۳۷۰.</ref> | ||
==تصمیم قریش بر قتل پیامبر(ص)== | ==تصمیم قریش بر قتل پیامبر(ص)== | ||
خط ۳۳: | خط ۳۳: | ||
پس همگی وارد شدند و نشستند و به مشاوره پرداختند، در حالی که پیرمرد هم نشسته بود. پس از بحث و نظر قرار گذاشتند که رسول الله را اخراج کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر او را اخراج کنید، افرادی را جمع میکند و با شما خواهد جنگید. گفتند: راست میگویی، این رأی خوبی نیست. برای همین با هم مشورت کردند و قرار گذاشتند که وی را حبس کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر چنین کنید، از آنجا که محمد(ص) مردی شیرین زبان است، فرزندان و بردگان شما را به تدریج فاسد میکند و اگر برادر و فرزند و همسر شما را فاسد کند حبس وی چه فایدهای خواهد داشت؟ | پس همگی وارد شدند و نشستند و به مشاوره پرداختند، در حالی که پیرمرد هم نشسته بود. پس از بحث و نظر قرار گذاشتند که رسول الله را اخراج کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر او را اخراج کنید، افرادی را جمع میکند و با شما خواهد جنگید. گفتند: راست میگویی، این رأی خوبی نیست. برای همین با هم مشورت کردند و قرار گذاشتند که وی را حبس کنند. او گفت: این رأی خوبی نیست، اگر چنین کنید، از آنجا که محمد(ص) مردی شیرین زبان است، فرزندان و بردگان شما را به تدریج فاسد میکند و اگر برادر و فرزند و همسر شما را فاسد کند حبس وی چه فایدهای خواهد داشت؟ | ||
سپس با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند.<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص ۹۳۶ و عیاشی، تفسیر، ج۲، ص۵۴. و صدوق، الخصال، ص۳۶۷، طوسی، أمالی، ص۴۶۳- ۴۶۵، ح۳۵، و قمی، تفسیر، | سپس با هم مشورت کردند و تصمیم گرفتند که وی را به قتل برسانند و برای این کار جوانانی را از هر یک از طوایف انتخاب کنند که با شمشیر آن حضرت را بکشند.<ref>ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص ۹۳۶ و عیاشی، تفسیر، ج۲، ص۵۴. و صدوق، الخصال، ص۳۶۷، طوسی، أمالی، ص۴۶۳- ۴۶۵، ح۳۵، و قمی، تفسیر، ج۱، ص۲۷۳- ۲۷۵. (قمی میگوید آن پیرمرد ابلیس بوده است).</ref> | ||
==لیلة المبیت== | ==لیلة المبیت== | ||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
رسول خدا در شب اول [[ربیع الاول]] رهسپار [[غار ثور]] شد و [[ابوبکر بن ابوقحافه]] نیز با وی همراه گشت و پس از سه روز که در غار ثور ماندند، در شب چهارم ربیع الاول راه [[مدینه]] را در پیش گرفتند. | رسول خدا در شب اول [[ربیع الاول]] رهسپار [[غار ثور]] شد و [[ابوبکر بن ابوقحافه]] نیز با وی همراه گشت و پس از سه روز که در غار ثور ماندند، در شب چهارم ربیع الاول راه [[مدینه]] را در پیش گرفتند. | ||
شروع مصاحبت ابوبکر با پیامبر (ص) چندان مشخص نیست و برخی گفتهاند پیامبر (ص) در راه اتفاقی ابوبکر را دید و همراه خود برد.<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص ۳۷۴</ref> همچنین نقل دیگری است که پیامبر (ص) در شب حمله مشرکان به خانه ابوبکر رفت و از آنجا به طرف غار ثور رهسپار شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۶۰</ref> قول سومی است که بیان میدارد ابوبکر به سراغ پیامبر (ص) آمد و علی (ع) او را به مخفیگاهش راهنمایی کرد.<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص ۱۷۹</ref> | شروع مصاحبت ابوبکر با پیامبر (ص) چندان مشخص نیست و برخی گفتهاند پیامبر (ص) در راه اتفاقی ابوبکر را دید و همراه خود برد.<ref>طبری، تاریخ، ج۲، ص ۳۷۴.</ref> همچنین نقل دیگری است که پیامبر (ص) در شب حمله مشرکان به خانه ابوبکر رفت و از آنجا به طرف غار ثور رهسپار شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص ۲۶۰.</ref> قول سومی است که بیان میدارد ابوبکر به سراغ پیامبر (ص) آمد و علی (ع) او را به مخفیگاهش راهنمایی کرد.<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص ۱۷۹.</ref> | ||
==اقدامات حضرت علی(ع)== | ==اقدامات حضرت علی(ع)== | ||
[[امام علی علیهالسلام|حضرت علی(ع)]] پس از رفتن پیامبر(ص) به غار ثور صبر کرد تا شب آینده فرا رسید. او همراه [[هند بن ابی هاله]] حرکت کرد تا نزد رسول الله(ص) در غار رفتند و در آنجا آن حضرت(ص) به هند دستور داد که برای وی و همراهش دو شتر خریداری کند. ابو بکر گفت:ای پیامبر خدا، برای خود و شما دو مرکب آماده کردهام که با آنها تا مدینه سفر میکنیم. رسول الله(ص) فرمود: من هر دو و حتی یکی از آنها را قبول نمیکنم، مگر آن که بهای آنها را بپردازم. ابو بکر گفت: اختیار با شماست و او به علی(ع) دستور داد که بهای شترها را بپردازد و سپس به او سفارش کرد که امانتها را رد کند و تعهدات او را بپردازد. | [[امام علی علیهالسلام|حضرت علی(ع)]] پس از رفتن پیامبر(ص) به غار ثور صبر کرد تا شب آینده فرا رسید. او همراه [[هند بن ابی هاله]] حرکت کرد تا نزد رسول الله(ص) در غار رفتند و در آنجا آن حضرت(ص) به هند دستور داد که برای وی و همراهش دو شتر خریداری کند. ابو بکر گفت:ای پیامبر خدا، برای خود و شما دو مرکب آماده کردهام که با آنها تا مدینه سفر میکنیم. رسول الله(ص) فرمود: من هر دو و حتی یکی از آنها را قبول نمیکنم، مگر آن که بهای آنها را بپردازم. ابو بکر گفت: اختیار با شماست و او به علی(ع) دستور داد که بهای شترها را بپردازد و سپس به او سفارش کرد که امانتها را رد کند و تعهدات او را بپردازد. | ||
علی(ع) سه شبانه روز در [[مکه]] ماند و امانتهای مردم را که نزد رسول خدا بود، به صاحبانش رسانید، و هنگامی که از این کار فراغت یافت به مدینه هجرت کرد و همراه رسول خدا در خانه [[کلثوم بن هدم]] منزل گزید.<ref>ر.ک مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۲۰۰</ref> | علی(ع) سه شبانه روز در [[مکه]] ماند و امانتهای مردم را که نزد رسول خدا بود، به صاحبانش رسانید، و هنگامی که از این کار فراغت یافت به مدینه هجرت کرد و همراه رسول خدا در خانه [[کلثوم بن هدم]] منزل گزید.<ref>ر.ک مسعودی، التنبیه و الاشراف، ص ۲۰۰.</ref> | ||
==تعقیب پیامبر(ص)== | ==تعقیب پیامبر(ص)== | ||
قریش پس از آنکه در نقشه خود ناکام ماندند، کوشیدند پیامبر(ص) را پیش از آن که به مدینه برسد بیابند و بکشند. از این رو، رد او را گرفتند تا به غار رسیدند. یکی از آنان گفت: از اینجا عبور نکردهاند یا این است که به آسمان عروج کردهاند و یا در زمین فرو رفتهاند. | قریش پس از آنکه در نقشه خود ناکام ماندند، کوشیدند پیامبر(ص) را پیش از آن که به مدینه برسد بیابند و بکشند. از این رو، رد او را گرفتند تا به غار رسیدند. یکی از آنان گفت: از اینجا عبور نکردهاند یا این است که به آسمان عروج کردهاند و یا در زمین فرو رفتهاند. | ||
بنابر برخی نقلها، خداوند عنکبوتی را مأمور کرد تا با تارهای خود، درِ غار را ببندد. وقتی تعقیبکنندگان تارها را دیدند، به این نتیجه رسیدند که کسی وارد غار نشده است و بدین ترتیب دست از تعقیب کشیدند.<ref>قمی، تفسیر قمی، | بنابر برخی نقلها، خداوند عنکبوتی را مأمور کرد تا با تارهای خود، درِ غار را ببندد. وقتی تعقیبکنندگان تارها را دیدند، به این نتیجه رسیدند که کسی وارد غار نشده است و بدین ترتیب دست از تعقیب کشیدند.<ref>قمی، تفسیر قمی، ج۱، ص۲۷۳- ۲۷۶؛ طبرسی، اعلام الوری، ص۶۱- ۶۳؛ قطب راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۳۵- ۳۳۷؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴ ح۲۳۱.</ref> | ||
==حرکت به سمت یثرب== | ==حرکت به سمت یثرب== | ||
پیامبر(ص) سه روز در [[کوه ثور|غار]] ماند و آنگاه به سوی مدینه حرکت کرد.<ref>طوسی، امالی، ص۴۶۷- ۴۶۸، مجلسی، بحار الانوار، | پیامبر(ص) سه روز در [[کوه ثور|غار]] ماند و آنگاه به سوی مدینه حرکت کرد.<ref>طوسی، امالی، ص۴۶۷- ۴۶۸، مجلسی، بحار الانوار، ج۱۹، ص۶۳؛ حلیة الابرار، ص۹۰.</ref> | ||
==توقف در قبا== | ==توقف در قبا== | ||
پیامبر(ص) دوازدهم ماه ربیع الاول هنگام ظهر به [[یثرب]] رسید و در [[قباء]] توقف کرد و نماز خواند. در آنجا میهمان (بنی) عمرو بن عوف شد و کمی بیشتر از ده روز پیش آنان اقامت کرد. | پیامبر(ص) دوازدهم ماه ربیع الاول هنگام ظهر به [[یثرب]] رسید و در [[قباء]] توقف کرد و نماز خواند. در آنجا میهمان (بنی) عمرو بن عوف شد و کمی بیشتر از ده روز پیش آنان اقامت کرد. | ||
افراد این قبیله از پیامبر خواستند تا پیش آنان بماند و برایش خانهای بسازند؛ اما او نپذیرفت و فرمود که منتظر رسیدن [[علی بن ابی طالب(ع)]] است و همانجا ماند تا علی بن ابیطالب رسید.<ref>کلینی، روضه کافی، ص۲۸۰</ref> | افراد این قبیله از پیامبر خواستند تا پیش آنان بماند و برایش خانهای بسازند؛ اما او نپذیرفت و فرمود که منتظر رسیدن [[علی بن ابی طالب(ع)]] است و همانجا ماند تا علی بن ابیطالب رسید.<ref>کلینی، روضه کافی، ص۲۸۰.</ref> | ||
==ورود به مدینه== | ==ورود به مدینه== | ||
خط ۷۲: | خط ۷۲: | ||
در همان روز ورود رسول خدا نیز در بیرون شهر به انتظار ورود او بودیم تا سایهها از میان رفت و ناچار بر اثر شدّت گرما به خانههای خود بازگشتیم و در همان موقعی که ما در خانههای خود بودیم، رسول خدا وارد شد. نخستین کسی که او را دید مردی از یهود بود که از کار هر روزه ما با خبر بود و میدانست که ما در انتظار ورود رسول خدا هستیم. پس با صدای بلند فریاد زد:ای «بنی قیله» بخت شما رسید. با شنیدن این صدا از خانهها بیرون ریختیم و نزد رسول خدا رفتیم و ابو بکر نیز همراه وی بود و چون بیشتر ما رسول خدا را ندیده بودیم، هنگامی که سایه از رسول خدا گشت و ابو بکر برخاست و بر آن حضرت سایه افکند، او را شناختیم. | در همان روز ورود رسول خدا نیز در بیرون شهر به انتظار ورود او بودیم تا سایهها از میان رفت و ناچار بر اثر شدّت گرما به خانههای خود بازگشتیم و در همان موقعی که ما در خانههای خود بودیم، رسول خدا وارد شد. نخستین کسی که او را دید مردی از یهود بود که از کار هر روزه ما با خبر بود و میدانست که ما در انتظار ورود رسول خدا هستیم. پس با صدای بلند فریاد زد:ای «بنی قیله» بخت شما رسید. با شنیدن این صدا از خانهها بیرون ریختیم و نزد رسول خدا رفتیم و ابو بکر نیز همراه وی بود و چون بیشتر ما رسول خدا را ندیده بودیم، هنگامی که سایه از رسول خدا گشت و ابو بکر برخاست و بر آن حضرت سایه افکند، او را شناختیم. | ||
رسول خدا در محله قبا بر کلثوم بن هدم یکی از مردان بنی عمرو بن عوف وارد شد و برای ملاقات با مردم در خانه «سعد بن خیثمه» که زن و فرزندی نداشت و مهاجران مجرّد در خانه وی منزل کرده بودند مینشست.<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص ۴۱</ref> | رسول خدا در محله قبا بر کلثوم بن هدم یکی از مردان بنی عمرو بن عوف وارد شد و برای ملاقات با مردم در خانه «سعد بن خیثمه» که زن و فرزندی نداشت و مهاجران مجرّد در خانه وی منزل کرده بودند مینشست.<ref>یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص ۴۱.</ref> | ||
==مبدأ تاریخ اسلام== | ==مبدأ تاریخ اسلام== | ||
اهمیت هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه تا آنجا بود مبداء تاریخ قرار گرفت، در اینکه چه کسی آن را مبداء تاریخ قرار داد و قول است، | اهمیت هجرت پیامبر(ص) از مکه به مدینه تا آنجا بود مبداء تاریخ قرار گرفت، در اینکه چه کسی آن را مبداء تاریخ قرار داد و قول است، | ||
* قول اول پیامبر(ص): طبری تصریح دارد که پیامبر(ص) هنگام ورود به مدینه دستور به کتابت تاریخ داد<ref>تاريخ الطبری،ج۲،ص۳۸۸</ref> و نامههایی از پیامبر(ص) موجود است که در به دستور پیامبر(ص) تاریخ هجری ثبت شدهاست.<ref>سید المرسلین، ج۱، ص۶۱۰ و ص۶۰۹«كَتَبَ عَليُّ بْنُ اَبيطالِبٍ بِاَمْرِ رَسُولِ اللّهْ فِي شَهْرِ رَجَبِ سِنَةَ تِسْعٍ مِنَ الْهِجْرَةْ</ref> | * قول اول پیامبر(ص): طبری تصریح دارد که پیامبر(ص) هنگام ورود به مدینه دستور به کتابت تاریخ داد<ref>تاريخ الطبری،ج۲،ص۳۸۸.</ref> و نامههایی از پیامبر(ص) موجود است که در به دستور پیامبر(ص) تاریخ هجری ثبت شدهاست.<ref>سید المرسلین، ج۱، ص۶۱۰ و ص۶۰۹«كَتَبَ عَليُّ بْنُ اَبيطالِبٍ بِاَمْرِ رَسُولِ اللّهْ فِي شَهْرِ رَجَبِ سِنَةَ تِسْعٍ مِنَ الْهِجْرَةْ.</ref> | ||
* قول دوم [[عمر بن خطاب]] به پیشنهاد [[حضرت علی(ع)]]:خلیفه دوم نیز شورایی تشکیل داد تا آغازی را برای تاریخ اسلام مشخص کنند.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۰۷</ref> در این شورا نظرات مختلفی ارائه شد که رد شد. نهایتاً حضرت علی(ع) پیشنهاد دادند هجرت پیامبر(ص) از [[مکه]] به [[مدینه]] مبدا [[تاریخ اسلام]] قرار گیرد که عمر آن را پذیرفت و به صورت بخشنامه به سراسر شهرها اعلام شد.<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴۵؛ مسعودی،ج۴، ص۳۰۰</ref> | * قول دوم [[عمر بن خطاب]] به پیشنهاد [[حضرت علی(ع)]]:خلیفه دوم نیز شورایی تشکیل داد تا آغازی را برای تاریخ اسلام مشخص کنند.<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۳، ص۲۰۷.</ref> در این شورا نظرات مختلفی ارائه شد که رد شد. نهایتاً حضرت علی(ع) پیشنهاد دادند هجرت پیامبر(ص) از [[مکه]] به [[مدینه]] مبدا [[تاریخ اسلام]] قرار گیرد که عمر آن را پذیرفت و به صورت بخشنامه به سراسر شهرها اعلام شد.<ref>یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۴۵؛ مسعودی،ج۴، ص۳۰۰.</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== |