Automoderated users، confirmed، protected، templateeditor
۵٬۲۲۶
ویرایش
جز (←زمینه شکلگیری) |
جز (←بهاءالله) |
||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
بهاءالله به دلیل تلاش برای رهایی زرین تاج قزوینی معروف به قرة العین از زندان، شرکت در اجتماع بَدَشت{{یادداشت|ماجرای بدشت یکی از وقایع مهم در تاریخ بابیت و بهائیت به شمار میرود. تعدادی از بابیان در تابستان ۱۲۶۴ق به منظور رهایی علی محمد باب از زندان ماکو، در بدشت، روستایی در هفت کیلومتری شاهرود، گردهم آمدند و سه هفته در آنجا حضور داشتند.(زرندی، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، نسخه الکترونیکی، ص۲۶۱) سه اتفاق مهم در این ایام در بدشت واقع شد: عدهای از بابیان همچون محمدعلی بارفروش، میرزا حسینعلی و قرة العین نسخ اسلام را اعلام کردند. از همین رو، قرة العین بدون حجاب و با آرایش به مجلس مردان وارد شد و خطاب به حاضران گفت: «امروز روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد»؛ در پی اعلام نسخ اسلام، جمعی از بابیان برآشفته شدند و اعتراض عملی خود را اعلام کردند از جمله عبدالخالق اصفهانی با دست خویش گلوی خود را چاک زد و با گلوی آغشته به خون از آنجا دور شد؛ اهدای القاب از دیگر وقایع مهم ماجرای بدشت بود. محمدعلی بارفروش به «قدوس»، قرة العین به «طاهره» و حسینعلی به «بهاءالله» ملقب شدند.(روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۵۶ و۵۷)}} و تأمین مخارج مالی آن، جایگاهی معتبر نزد بابیان یافت.<ref>گهریز، حروف حی، ص۱۰۹، ۲۵۹ و ۲۶۰.</ref> | بهاءالله به دلیل تلاش برای رهایی زرین تاج قزوینی معروف به قرة العین از زندان، شرکت در اجتماع بَدَشت{{یادداشت|ماجرای بدشت یکی از وقایع مهم در تاریخ بابیت و بهائیت به شمار میرود. تعدادی از بابیان در تابستان ۱۲۶۴ق به منظور رهایی علی محمد باب از زندان ماکو، در بدشت، روستایی در هفت کیلومتری شاهرود، گردهم آمدند و سه هفته در آنجا حضور داشتند.(زرندی، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، نسخه الکترونیکی، ص۲۶۱) سه اتفاق مهم در این ایام در بدشت واقع شد: عدهای از بابیان همچون محمدعلی بارفروش، میرزا حسینعلی و قرة العین نسخ اسلام را اعلام کردند. از همین رو، قرة العین بدون حجاب و با آرایش به مجلس مردان وارد شد و خطاب به حاضران گفت: «امروز روزی است که قیود تقالید سابقه شکسته شد»؛ در پی اعلام نسخ اسلام، جمعی از بابیان برآشفته شدند و اعتراض عملی خود را اعلام کردند از جمله عبدالخالق اصفهانی با دست خویش گلوی خود را چاک زد و با گلوی آغشته به خون از آنجا دور شد؛ اهدای القاب از دیگر وقایع مهم ماجرای بدشت بود. محمدعلی بارفروش به «قدوس»، قرة العین به «طاهره» و حسینعلی به «بهاءالله» ملقب شدند.(روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۵۶ و۵۷)}} و تأمین مخارج مالی آن، جایگاهی معتبر نزد بابیان یافت.<ref>گهریز، حروف حی، ص۱۰۹، ۲۵۹ و ۲۶۰.</ref> | ||
بهاءالله بعد از اعدام باب و به دستور [[امیرکبیر]] به منظور جلوگیری از آشوبهای احتمالی، در [[شعبان]] [[سال ۱۲۶۷ هجری قمری|۱۲۶۷ق]] به [[کربلا]] تبعید شد؛<ref>زرندی، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۸۰.</ref> اما پس از قتل امیر کبیر دوباره به [[تهران]] بازگشت و در تیراندازی بابیان به سوی [[ناصرالدین شاه قاجار]] در [[شوال]] ۱۲۶۸ق دستگیر و به زندان افتاد.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> وی پس از چهارماه حبس با حمایت سفیر [[روسیه]] آزاد شد<ref>نوری، آثار قلم اعلی، ج۱، ص۷۶؛ افندی، قرن بدیع، ج۲، ص۴۹.</ref> و برای بار دوم به [[عراق]] تبعید شد و به عنوان منشی میرزا یحیی صبح ازل در میان [[بابیه|بابیان]] به فعالیت پرداخت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۵؛ نجفی، بهائیان، ۱۳۸۳ش، ص۳۰۲.</ref> حسینعلی در این دوره، بسیاری از بابیان مطرح را از میان برداشت و به خاطر اختلاف با میرزا یحیی، به اجبار از [[بغداد]] به کوههای سلیمانیه در عراق رفت و دو سال شاگردی دراویش [[نقشبندیه]] را در پیش گرفت.<ref>افندی، قرن بدیع، ج۲، ص۱۱۲؛ نوری عزیه، تنبیه النائمین، ص۱۱-۱۳.</ref> بابیان به جهت برخی رفتارهای ناشایست در سال ۱۸۶۳م (۱۲۷۹ق) توسط [[حکومت عثمانی]] به [[استانبول]] و از آنجا به | بهاءالله بعد از اعدام باب و به دستور [[امیرکبیر]] به منظور جلوگیری از آشوبهای احتمالی، در [[شعبان]] [[سال ۱۲۶۷ هجری قمری|۱۲۶۷ق]] به [[کربلا]] تبعید شد؛<ref>زرندی، تلخیص تاریخ نبیل زرندی، ص۵۸۰.</ref> اما پس از قتل امیر کبیر دوباره به [[تهران]] بازگشت و در تیراندازی بابیان به سوی [[ناصرالدین شاه قاجار]] در [[شوال]] ۱۲۶۸ق دستگیر و به زندان افتاد.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۴.</ref> وی پس از چهارماه حبس با حمایت سفیر [[روسیه]] آزاد شد<ref>نوری، آثار قلم اعلی، ج۱، ص۷۶؛ افندی، قرن بدیع، ج۲، ص۴۹.</ref> و برای بار دوم به [[عراق]] تبعید شد و به عنوان منشی میرزا یحیی صبح ازل در میان [[بابیه|بابیان]] به فعالیت پرداخت.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۷۵؛ نجفی، بهائیان، ۱۳۸۳ش، ص۳۰۲.</ref> حسینعلی در این دوره، بسیاری از بابیان مطرح را از میان برداشت و به خاطر اختلاف با میرزا یحیی، به اجبار از [[بغداد]] به کوههای سلیمانیه در عراق رفت و دو سال شاگردی دراویش [[نقشبندیه]] را در پیش گرفت.<ref>افندی، قرن بدیع، ج۲، ص۱۱۲؛ نوری عزیه، تنبیه النائمین، ص۱۱-۱۳.</ref> بابیان به جهت برخی رفتارهای ناشایست در سال ۱۸۶۳م (۱۲۷۹ق) توسط [[حکومت عثمانی]] به [[استانبول]] و از آنجا به اِدِرْنَه (از شهرهای [[ترکیه]]) تبعید شدند.<ref>موسویزاده، منادیان تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۵۷و۵۸.</ref> میرزا حسینعلی در روزهای آخر خود در بغداد و قبل از سفر به استانبول، دوازده روز (از ۲۲ آوریل تا ۳ می ۱۸۶۳م) در باغ نجیبیه (نجیب پاشا) موسوم به باغ رضوان ساکن بود و در اولین روز آن، در میان جمعی از پیروان خود به طور خصوصی، ادعای موعود و مقام «من یظهره الله» کرد<ref>نوری، اشراقات، ص۹۹؛ اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۴۰.</ref> و در ادرنه ادعای خود را رسمی و آشکار کرد<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۴۱؛ موسویزاده، منادیان تاریکی، ۱۳۹۳ش، ص۵۸.</ref> و از آن به بعد به نام بهائی معروف شد.<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۴۱.</ref> | ||
در سال ۱۸۶۸م، دولت عثمانی، میرزا حسنعلی بهاء و پیروانش را به عکّا، از شهرهای [[فلسطین اشغالی]]، تبعید کرد.<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۴۱.</ref> وی باقی عمر خود را در آنجا گذراند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> او و پسرش عبدالبهاء در عکا، خود را متظاهر به [[احکام شرعی|احکام اسلامی]] نشان میدادند و حتی در [[نماز جماعت]] نیز شرکت میکردند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> وی سرانجام در [[۲ ذیالقعده|دوم ذیالقعده]] سال ۱۳۰۹ق (۲۹ می ۱۸۹۲م) در سن ۷۵سالگی در همان شهر درگذشت<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۵۰؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> و در منزل مسکونی خود در باغ بهجی [[دفن]] شد.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> | در سال ۱۸۶۸م، دولت عثمانی، میرزا حسنعلی بهاء و پیروانش را به عکّا، از شهرهای [[فلسطین اشغالی]]، تبعید کرد.<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۴۱.</ref> وی باقی عمر خود را در آنجا گذراند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> او و پسرش عبدالبهاء در عکا، خود را متظاهر به [[احکام شرعی|احکام اسلامی]] نشان میدادند و حتی در [[نماز جماعت]] نیز شرکت میکردند.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> وی سرانجام در [[۲ ذیالقعده|دوم ذیالقعده]] سال ۱۳۰۹ق (۲۹ می ۱۸۹۲م) در سن ۷۵سالگی در همان شهر درگذشت<ref>اسلمنت، بهاءالله و عصر جدید، ۱۹۸۸م، ص۵۰؛ روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> و در منزل مسکونی خود در باغ بهجی [[دفن]] شد.<ref>روزبهانی، تحلیل و نقد بهاییت، ۱۳۸۹ش، ص۸۰.</ref> |