کاربر ناشناس
اعاده معدوم: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش
imported>Esmati |
imported>Pourrezaei بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''اِعاده | '''اِعاده مَعْدوم'''، مفهومی [[فلسفه|فلسفی]] و [[کلام امامیه|کلامی]] است که به خاطر ارتباط آن با مباحث [[معاد]] و [[معاد جسمانی]] مورد بحث میان متکلمان و فلاسفه بوده است؛ چرا که بنا بر اصل معاد، بدنهای از میان رفته انسانها باید در [[عالم آخرت]] بازگردانده شوند تا سزای نیک و بد اعمال خویش را در قالب جسمانیشان ببینند. آنچه در این باره مورد بحث بوده است، ایجاد دوباره چیزیی است که زمانی معدوم شده است. برخی متکلمان با استناد به آیاتی از [[قرآن]] کریم <ref>مثلا: یس، آیه ۷۸- ۷۹، و روم، آیه۱۱</ref> اعاده معدوم را از مظاهر قدرت خداوند شمرده و گفتهاند خداوندی که بر آفرینش نخستین چیزی قادر بوده است، به طریق اولی میتواند پس از نابود ساختن آن، دوباره عین آن را به عرصه هستی درآورد.<ref>نک: اشعری، 8 - 9</ref><ref>قاضی عبدالجبار، المجموع...،ج2، 305</ref><ref>نوبختی،، الیاقوت، ص 71</ref> | ||
اما | اما فلاسفه برخلاف اغلب متکلمان امکان عقلی اعاده معدوم را نفی کردهاند و [[قیامت|رستاخیز]] را به صورتی تبیین کردهاند که مستلزم اعاده معدوم نیست.از دیدگاه آنان هویت انسان به [[روح]] اوست و روح اساسا معدوم نمیشود تا نیاز به بازگرداندن آن باشد. | ||
اختلاف در باب معاد و نحوه تبیین آن همواره یکی از موارد جدال بین فلاسفه و متکلمان بوده است. [[ | اختلاف در باب [[معاد]] و نحوه تبیین آن همواره یکی از موارد جدال بین فلاسفه و متکلمان بوده است. آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است اعاده معدومی که متکلمان از آن سخن گفتهاند اعاده معدوم به معنای [[فلسفه|فلسفی]] آن نبوده است، بلکه مقصود آنان این بوده که بتوان گفت شیء دوم همان موجود اول است.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم</ref> | ||
به هر روی، اکثریت متکلمان [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] | به هر روی، اکثریت متکلمان [[امامیه]]، به ویژه در میان متاخران، مانند [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]]،اعاده معدوم را نپذیرفتهاند و [[معاد]] را بدون ابتنای بر آن تبیین نمودهاند. ولی در میان متقدمان برخی قائل به اعاده معدوم بودهاند. | ||
در میان متکلمان اهل سنت، اکثریت قائل به امکان اعاده معدوم بودهاند؛ ولی از [[کرامیه]] و برخی دیگر به عنوان کسانی یاد شده است که قائل به اعاده معدوم نبودند و از میان رفتن اجسام را عدم نمیدانستند، بلکه [[معاد]] را گرد آمدن اجزاء متفرق میشمردند. | |||
== طرح مساله == | == طرح مساله == | ||
اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه الحکمة،فصل احکام سلبی وجود</ref> باید دقت کرد که بازگرداندن معدوم غیر از تکرار کردن | اعاده معدوم، به معنای آن است که امری که از بین رفته و معدوم شده است، بعینه، یعنی با تمام خصوصیات و ویژگیهای خود، به عبارت فلسفی با همان تشخص، دوباره موجود شود.<ref>نهایه الحکمة،فصل احکام سلبی وجود</ref> باید دقت کرد که بازگرداندن معدوم غیر از تکرار کردن و یا ایجاد مشابه آن است. مثلا اگر کسی کاری را در ساعت معینی انجام دهد، اگر اندکی بعد دوباره آن کار را انجام دهد اعاده معدوم نخواهد بود، بلکه تکرار آن کار خواهد بود. اعاده در صورتی است که فعل انجام شده با همان مشخصات زمانی و مکانی و... موجود شود. | ||
ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است. | ابن سینا، محال بودن اعاده معدوم را ضروری دانسته است. | ||
== دیدگاه متکلمان == | == دیدگاه متکلمان == | ||
ریشه طرح این بحث نیز این بود که | مساله اعاده معدوم ابتدا در بین متکلمان مطرح شده و سپس به [[فلسفه]] راه یافته است. | ||
ریشه طرح این بحث نیز این بود که متکلمان، [[معاد]] و خصوصاً [[معاد جسمانی]] را متوقف بر این میدانستند که امری که معدوم شده دوباره موجود شود.<ref>فخر رازی، براهین، 305؛ ملاصدرا ـ اسفار، 361</ref> از این رو به دفاع از امکام اعاده معدوم پرداختهاند. | |||
=== اشاعره === | === اشاعره === | ||
[[اشاعره]] بر پایه نصوص دینی اعاده معدوم را به نحو مطلق پذیرفتهاند. به عقیدة آنان دو صفت «مُبدی» و «مُعید» اختصاص به ذات الهی دارند و ملازم یکدیگرند. هر چیزی که آفرینش آن محال نباشد، معدوم ساختن و ایجاد دوبارهاش برای خداوند امکان پذیر است، خواه جوهر باشد، خواه عرض.<ref>ابن فورک، محمد، مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، ج۱، ص۵۴ – ۵۵</ref><ref> بغدادی،عبدالقاهر، اصول الدین، ج۱، ص۲۳۳،</ref><ref> آمدی، علی، غایة المرام، ج۱، ص۳۰۰-۳۰۱</ref> از سوی دیگر در نظر آنان فعل اعاده چیزی جز مُعاد (آنچه اعاده شده) نیست، همچنان که آفرینش ابتدایی عبارت است از شیء آفریده شده. | |||
=== معتزله === | === معتزله === | ||
برخی از معتزله مانند | از دیدگاه [[معتزله]] - با آراء متفاوتی که دارند - هر موجودی اگر از 3 ویژگی برخوردار باشد، بازگرداندن آن پس از عدم امکان پذیر است: نخست اینکه باقی باشد، زیرا آنچه صفت بقاء بر آن صدق نکند، وجودش ذاتاً به زمانی واحد اختصاص دارد، مانند اعراضی چون صوت و حرکت؛ دوم اینکه از افعال خداوند باشد، چون افعال بندگان در حدوث خود مقید به زمانند و اعادۀ آنها به معنی تأخیر ایجاد آنها از زمان خاصشان است، حال آنکه قدرت بر فعل، محدود به وقت و جنس و محل واحد است؛ سوم اینکه ایجاد آن به نحو ابتدا و بدون واسطه باشد، یعنی اعادۀ اموری که وجود آنها ناشی از مخلوقات دیگر است - و اصطلاحاً «[[تولید|متولد]]» نامیده میشوند - ممکن نیست.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع، 2/305- 307، المغنی، 11/459-464، نیز 9/119-123؛ قس: سید مرتضی، 151</ref>. معتزله جوهر و پارهای از اعراض را دارای این 3 ویژگی میدانند و به این دلیل اعادۀ جوهر اجسام و برخی اعراض آنها را ممکن میشمارند.<ref>قاضی عبدالجبار، المجموع،ج2، 305، 308، المغنی،ج11، 451</ref> | ||
برخی از [[معتزله]] مانند [[کرامیه]] و ابوالحسین بصری، اعاده را ممتنع دانستهاند.<ref>(کاشی، 61؛ فخررازی، محصل،390</ref> | |||
=== متکلمان امامیه === | === متکلمان امامیه === | ||
اکثریت متلکمان [[امامیه]] به ویژه متاخران آنها، رای فلاسفه را در این باب پذیرفته و معتقد بودهاند اعتقاد به [[معاد]] ربطی به اعاده معدوم ندارد. | |||
در | اما برخی از [[کلام امامیه|متکلمان شیعه]] به ویژه در بین متقدمان، اعاده معدوم را جایز میدانستهاند. از آن جمله میتوان از [[سدید الدین حمصی]] و [[علامه مجلسی]] نام برد. | ||
در قدیمیترین کتاب اعتقادی [[شیعه]] نیز، یعنی کتاب [[الیاقوت فی علم الکلام]] نوشته [[ابن نوبخت]]، فصلی به اعاده معدوم اختصاص داده شده است.<ref>الیاقوت فی علم الکلام، ص 71</ref> | |||
در بین متأخران نیز، [[علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را | در بین متأخران نیز، [[علامه مجلسی]] ضمن قول به جواز انعدام موجودات عالم، اعاده را نیز جایز دانسته است. <ref>مجلسی، ج6، 331</ref> اما اکثر متکلمان [[امامیه]] همچون [[خواجه نصیر الدین طوسی]] و [[علامه حلی]] به طور صریح و امثال [[شیخ مفید]] ضمن بحث از عدم فنای عالم، اعاده معدوم را ممتنع شمردهاند.<ref>طوسی ـ قواعد العقائد، 463</ref><ref>حلی ـ شرح یاقوت، 192</ref><ref>لاهیجی، گوهر مراد، 450</ref> | ||
== دیدگاه فلاسفه == | == دیدگاه فلاسفه == | ||
ابن | اعاده معدوم بنا بر مبانی [[فلسفه|فلسفی]] غیر ممکن است، تا آنجا که برخی امتناع آن را بدیهی شمردهاند. به نظر آنان اعتقاد به اعادۀ معدوم ناشی از سوء فهم و نداشتن تصوری درست از این مفهوم است، در حالی که ذهن به صِرف داشتن چنین تصوری، محال بودنش را تصدیق میکند.<ref>ابن سینا،«المباحثات »، ص 178</ref><ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار،ج 1، ص 356</ref> | ||
:«عقل بدون | [[ابن سینا]] در شفا میگوید:<ref> الهیات شفاء، فصل پنجم از مقالۀ نخست</ref> :«عقل بدون آن که نیاز به دلیل و برهان داشته باشد اعادۀ معدوم را ردّ میکند و آن چه دراین باره ذکر میشود نه از باب تعلیم و آموزش بلکه از قبیل تنبیه و یادآوری است.» | ||
از دیدگاه فلاسفه، حکم به امتناع اعادۀ معدوم یک حکم فطری است. فطریات، قضایایی هستند که دلیلشان همراه با حضور آنها در ذهن، به ذهن میآید و انسان برای تصدیق آنها نیاز به تلاش فکری ندارد. بااینهمه، فلاسفه در این موضوع به بحث و استدلال پرداختهاند: | |||
=== دلیل اول === | === دلیل اول === | ||
یکی از این استدلالها مبتنی بر مفهوم زمان است. اگر فرض کنیم که چیزی در زمان خاصی موجود باشد و سپس معدوم شود، اعادۀ آن بدین معناست که بار دیگر با عین همان ویژگیها و از جمله با همان قید زمانی وجود پیدا کند، در حالی که زمان امری است ذاتاً گذرا و برگشت ناپذیر. اگر زمان پیشین نیز اعاده پذیر فرض شود، باز هم اعادۀ معدوم امکان ندارد، زیرا لازمۀ مفهوم اعاده این است که هر چیزی با اعاده شدۀ خود از حیث زمان متمایز باشد. بنابراین، اگر پس از معدوم شدن چیزی، در زمانی دیگر موجودی با همان خصوصیات پدید آید، نمیتوان این موجود را اعاده شدۀ موجود نخست دانست، و باید آن را نه عین اولی، بلکه مثل آن به شمار آورد.<ref>(ابن سینا،همانجا، الشفاء، 36</ref><ref>سهروردی، «حکمة الاشراق»، 2/238-239</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان، 1/357- 358</ref> | |||
متکلمان از آنجا که ظرف زمانی موجودات را در شأن وجودی آنها بی تأثیر میپنداشتند، این استدلال را نمیپذیرفتند. گرچه آنان معتقد بودند که اعادۀ چیزی مستلزم اعادۀ اعراض آن نیز هست، اما در تصور آنان زمان از دایره این اعراض بیرون بود.<ref>نک: جوینی، 372</ref> | |||
=== دلیل دوم === | === دلیل دوم === | ||
یکی از ادلۀ دیگری که فلاسفه آوردهاند، این است که اگر اعادۀ معدوم امکان پذیر باشد، بدین معنی است که شیئی میتواند با عین خصوصیات شیء معدومی وجود پیدا کند که در این صورت آن را دارای هویت شیء نخست و مُعاد (اعاده شده) آن به شمار میآوریم. اگر ایجاد شیء دوم با عین ویژگیهای شیء نخست، ممکن دانسته شود، به همین گونه باید شیء سومی نیز بتواند با عین همان ویژگیهای شیء نخست ابتدائاً ایجاد شود. در این صورت نمیتوان شیء سوم را هم، در حالی که مُعاد وجود یافته است، مُعاد دانست، بلکه باید آن را «مثل» شیء نخست به شمار آورد. اما نمیتوان از دو چیز عیناً یکسان، یکی را مُعاد شیء اول محسوب کرد و دیگری را همانند آن. بنابراین ایجاد عین یک چیز معدوم فرض نادرستی است.<ref>ابن سینا، همانجا، «المباحثات »، 219-220، 131-132</ref><ref>سهروردی، «المشارع »،ج1، ص 214</ref><ref>صدرالدین شیرازی، همان،ج1، ص 359</ref> | |||
=== دلیل سوم === | === دلیل سوم === | ||
استدلال دیگر فلاسفه این است که اگر معدومی عیناً اعاده شود، بدین معنی است که عدم میان یک چیز و خود آن فاصله شود و به بیان دیگر آن چیز بر خودش تقدم زمانی داشته باشد و این غیر ممکن است.<ref> (ملاصدرا،ج 1، 356</ref> | |||
=== در حکمت متعالیه === | === در حکمت متعالیه === | ||
[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را | |||
[[ملاصدرا]] نیز با مبانی خود و بحث اصالت وجود، صورت مساله را روشنتر ساخت. او بر مبنای اصالت وجود میگوید: هویت هر چیز همان وجود آن است و عدم نیز هویتی جز رفع وجود ندارد. پس همچنانکه هر چیز تنها یک هویت دارد، به همین گونه وجود و عدم آن نیز یکی بیش نیست. بنابراین نمیتوان برای یک ذات و یک شخص واحد دو وجود یا دو عدم تصور کرد. معدوم عیناً اعاده پذیر نیست، زیرا فرض بر این است که هویت شخصی آنچه اعاده شده است، همان هویت شیء معدوم باشد. در این صورت باید وجود آنها را نیز یکی دانست، در حالی که لازمۀ مفهوم اعاده، دو وجود برای هویت واحد است. <ref>صدرالدین شیرازی، الاسفار،ج1، ص 353</ref> | |||
== جدال متلکلمان با فلاسفه == | == جدال متلکلمان با فلاسفه == | ||
از آنجا که بیشتر متکلمان | از آنجا که بیشتر متکلمان [[اهل سنت]]، [[معاد]] را از مصادیق بازگرداندن معدوم میشمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد میدانستند. از این رو اختلافات تندی بین فلاسفه و متکلمان در این باب در گرفت. | ||
[[ | [[ابوحامد غزالی|غزالی]] فصلی از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر فلاسفه درباره اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وی به فلاسفه نسبت میدهد، انکار معاد جسمانی و تأویل ثواب و عقاب اخروی به لذت و الم روحانی است.<ref>ص 268- 273</ref>[[علامه مجلسی]] نیز گفته است: «و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در [[روز قیامت]] همه مردم را زنده میکند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز میگرداند.... و به شبهات حکما که میگویند [[اعاده معدوم]] ممکن نیست، و به تأویلات آنها که [[معاد جسمانی]] را تأویل به [[معاد]] روحانی میکنند، توجه مکن.»<ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref> | ||
[[ | آیت الله [[جعفر سبحانی]] معتقد است مقصود متکلمان از اعاده معدوم همان اعاده معدوم محال که فلاسفه آن را محال میشمرند نیست. بلکه مقصود آنان از اعاده، کاربردی عرفی است، به این معنا که بتوان گفت این موجود جدید، همان موجود قبلی است؛ و هرگز عینیت عقلی و یا بازگشت زمانی که شیء در آن ظرف بوده، مورد نظر آنها نیست. دلیل این سخن آن است که آنان با امکان بخشیدن به مساله اعاده معدوم، در صدد اثبات [[معاد جسمانی]] انسانها هستند. و پیداست که [[معاد]] انسان در [[روز قیامت]]، به معنای بازگشت زمان دنیا در روز رستاخیز نیست، و اگر تنها خود انسان بازگردد هر چند زمان تحققش باز نگردد، [[معاد جسمانی]] تحقق میپذیرد.<ref>جعفر سبحانی، دانشنامه کلام اسلامی، مدخل اعاده معدوم،</ref> | ||
نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که فلاسفه هرگز منکر معاد جسمانی | نکته دیگر اینکه با وجود انتقاد متکلمان، باید توجه داشت که فلاسفه هرگز منکر [[معاد جسمانی]] نبودهاند. اگرچه در تبیین کامل آن نیز چندان توفیقی نداشتهاند. آنان به این دلیل که اعاده معدوم را ناممکن میشمردند، [[معاد جسمانی]] را به گونهای متفاوت با [[:رده:متکلمان|متکلمان]] تفسیر کردهاند. [[ابن رشد]] در ''تهافت التهافت'' ضمن دفاع از عقاید دینی فلاسفۀ مسلمان، باقی بودن نفس را لازمۀ اصل [[معاد]] میشمارد.<ref>ص 580 - 585</ref>وی تأکید میکند که مقصود از اعاده باید ایجاد «مثل» این اجسام باشد، نه عین آنها، زیرا معدوم عیناً اعاده پذیر نیست. پس جسمی که اعاده میشود، با جسم پیشین وحدت نوعی دارد، نه وحدت عددی. بازگشت [[نفس]] به جسم دیگر متضمن امر محالی نیست که قول به اعاده عین اجسام با آن روبه روست. | ||
به طور خلاصه، از دیدگاه [[:رده:فلاسفه|فلاسفه]]، [[مرگ]] آدمی و پایان این جهان هرگز به معنی معدوم شدن نیست تا نیاز به اعاده و بازگرداندن آن وجود داشته باشد. بلکه [[مرگ]] نوعی انتقال، و استکمال است. | |||
فیلسوفان مسلمان تاکید دارند که هویت انسان به نفس و روح اوست و نه جسم و بدن؛ و نفس با مرگ نابود | |||
فیلسوفان مسلمان تاکید دارند که هویت انسان به [[نفس]] و [[روح]] اوست و نه جسم و بدن؛ و نفس با [[مرگ]] نابود نمیشود؛ بلکه این بدن است که میپوسد و از بین میرود. و چون [[روح]] اساسا معدوم نمیشود نسبتی با [[اعاده معدوم]] نخواهد داشت. | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
* [[معاد جسمانی]] | * [[معاد جسمانی]] | ||
* [[ابدان اخروی]] | * [[ابدان اخروی]] | ||
* [[کلام امامیه]] | * [[کلام امامیه]] | ||
* [[حکمت متعالیه]] | * [[حکمت متعالیه]] | ||
== پانویس == | == پانویس == | ||
{{پانویس|2}} | {{پانویس|2}} | ||
== منابع == | == منابع == | ||
* | |||
* | * قرآن کریم | ||
* | |||
* | * آشتیانی، جلال الدین، شرح بر زاد المسافر ملا صدرا، تهران، 1359ش | ||
* | |||
* | * آمدی، علی، غایة المرام، به کوشش حسن محمود عبداللطیف، قاهره، 1391ق / 1971م | ||
* | |||
* | * آملی، حیدر، جامع الاسرار، به کوشش هانری کربن و عثمان یحیی، تهران، 1347ش /1969م | ||
* | |||
* | * ابن ابی جمهور، محمد، المجلی، تهران، 1329ق | ||
* | |||
* | * ابن رشد، محمد، تهافت التهافت، به کوشش موریس بویژ، بیروت، 1987م | ||
* | |||
* | * ابن رشد ، «الکشف عن مناهج الادلة»، فلسفة ابن رشد، بیروت، 1398ق /1978م | ||
* | |||
* | * ابن سینا، الشفاء، الهیات، به کوشش جرج قنواتی و سعید زاید، قاهره، 1380ق /1960م | ||
* | |||
* | * ابن سینا ، «المباحثات »، ارسطو عند العرب، به کوشش عبد الرحمان بدوی، قاهره، 1947م | ||
* | |||
* | * ابن فورک، محمد، مجرد مقالات الشیخ ابی الحسن الاشعری، به کوشش دانیل ژیماره، بیروت، 1987م | ||
* | |||
* | * ابن میمون، ابوبکر، شرح الارشاد، به کوشش احمد حجازی احمد سقا، قاهره، 1407ق /1987م | ||
* | |||
* | * اشعری، علی، اللمع، به کوشش مکارتی، بیروت، 1952م | ||
* | |||
* | * بغدادی، عبدالقاهر، اصول الدین، استانبول، 1346ق /1928م | ||
* | |||
* | * جرجانی، علی، شرح المواقف، قاهره، 1325ق /1907م | ||
* جوینی، عبدالملک، الارشاد، به کوشش محمد یوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، قاهره، 1369ق /1950م | |||
* سبزواری، ملاهادی، شرح منظومه، تهران، 1298ق | |||
* سهروردی، یحیی، «حکمة الاشراق »، «المشارع و المطارحات »، مجموعة مصنفات، به کوشش هانری کربن، تهران، 1355ش | |||
* سید مرتضی، علی، الذخیرة، به کوشش احمد حسینی، قم، 1411ق | |||
* صدرالدین شیرازی، محمد، الاسفار، تهران، 1383ق | |||
* صدرالدین شیرازی ، تفسیر سورة سجده، به کوشش محمد خواجوی، قم، 1402ق | |||
* صدرالدین شیرازی ، الشواهد الربوبیة، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، 1360ش | |||
* غزالی، محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، بیروت، 1403ق / 1983م | |||
* غزالی ، تهافت الفلاسفة، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1374ق /1955م | |||
* فخرالدین رازی، محصل افکار المتقدمین و المتأخرین، به کوشش طه عبدالرئوف سعد، بیروت، 1404ق /1984م | |||
* قاضی عبدالجبار، المجموع فی المحیط بالتکلیف، به کوشش یوزف هوبن، بیروت، 1965-1981م | |||
* قاضی عبدالجبار ، المغنی، به کوشش ابراهیم مدکور و دیگران، قاهره، 1963م | |||
* نوبختی، ابراهیم، الیاقوت، به کوشش علی اکبر ضیائی، قم، 1413ق | |||
* یحیی بن عدی، المقالات الفلسفیة، به کوشش سحبان خلیفات، عمان، 1988م | |||
== پیوند به بیرون == | == پیوند به بیرون == | ||
در این نوشتار از [http://lib.eshia.ir/23022/9/3664/ دانشنامه بزرگ اسلامی] و نیز از [http://lib.eshia.ir/23021/1/53 دانشنامه کلام اسلامی] بهره گرفته شده است. | |||
در این نوشتار از [http://lib.eshia.ir/23022/9/3664/ دانشنامه بزرگ اسلامی] و نیز از [http://lib.eshia.ir/23021/1/53 دانشنامه کلام اسلامی] بهره گرفته شده است. Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA |