کاربر ناشناس
اعاده معدوم: تفاوت میان نسخهها
←جدال متلکلمان با فلاسفه
imported>Esmati |
imported>Esmati |
||
خط ۴۱: | خط ۴۱: | ||
از آنجا که بیشتر متکلمان غیر شیعه، معاد را از مصادیق بازگرداندن معدوم می شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می دانستند. از این رو اختلافات تندی بین فلاسفه و متکلمان در این باب در گرفت. | از آنجا که بیشتر متکلمان غیر شیعه، معاد را از مصادیق بازگرداندن معدوم می شمردند، انکار آن را به منزله انکار معاد می دانستند. از این رو اختلافات تندی بین فلاسفه و متکلمان در این باب در گرفت. | ||
غزالى | غزالى فصلى از [[تهافت الفلاسفه]] را به رد نظر فلاسفه دربارة اعاده معدوم و [[معاد جسمانی]] اختصاص داده است. آنچه وي به فلاسفه نسبت مىدهد، انكار حشر جسمانى و تأويل ثواب و عقاب اخروي به لذت و الم روحانى است.<ref>ص 268- 273</ref> | ||
[[علامه مجلسی]] نیز می گوید: «و واجب است معتقد باشی به اینکه خداوند تعالی در روز محشر همه مردم را زنده می کند و ارواحشان را به بدن اولیه خودشان باز می گرداند .... و به شبهات حکماء که میگویند [[اعاده معدوم]] ممکن نیست، و به تأویلات آنها که معاد جسمانی را تأویل به معاد روحانی میکنند، توجه مکن.»<ref>اعتقادات مجلسی، فصل اعتقاد به معاد جسمانی</ref> | |||
اگرچه غزالى همة شقوق معاد جسمانى را از ديد فلاسفه مردود شمرده است، اقوال فلاسفة مسلمان در اين باره حاكى از انكار معاد جسمانى نيست، هرچند آنان به اين دليل كه اعادة معدوم را ناممكن مىشمردند، معاد جسمانى را به گونهاي متفاوت با متكلمان تفسير كردهاند. ابنرشد در تهافت التهافت ضمن دفاع از عقايد دينى فلاسفة مسلمان، باقى بودن نفس را لازمة اصل معاد مىشمارد (ص 580 - 585). وي تأكيد مىكند كه مقصود از اعاده بايد ايجاد «مثل» اين اجسام باشد، نه عين آنها، زيرا معدوم عيناً اعادهپذير نيست. پس جسمى كه اعاده مىشود، با جسم پيشين وحدت نوعى دارد، نه وحدت عددي. بازگشت نفس به جسم ديگر متضمن امر محالى نيست كه قول به اعادة عين اجسام با آن روبهروست. بدينگونه، نظر ابنرشد دربارة معاد جسمانى به همان شق سوم نزديك است كه غزالى رد آن را به فلاسفه نسبت داده است (ابنرشد، همان، 586، «الكشف...»، 137- 138). | اگرچه غزالى همة شقوق معاد جسمانى را از ديد فلاسفه مردود شمرده است، اقوال فلاسفة مسلمان در اين باره حاكى از انكار معاد جسمانى نيست، هرچند آنان به اين دليل كه اعادة معدوم را ناممكن مىشمردند، معاد جسمانى را به گونهاي متفاوت با متكلمان تفسير كردهاند. ابنرشد در تهافت التهافت ضمن دفاع از عقايد دينى فلاسفة مسلمان، باقى بودن نفس را لازمة اصل معاد مىشمارد (ص 580 - 585). وي تأكيد مىكند كه مقصود از اعاده بايد ايجاد «مثل» اين اجسام باشد، نه عين آنها، زيرا معدوم عيناً اعادهپذير نيست. پس جسمى كه اعاده مىشود، با جسم پيشين وحدت نوعى دارد، نه وحدت عددي. بازگشت نفس به جسم ديگر متضمن امر محالى نيست كه قول به اعادة عين اجسام با آن روبهروست. بدينگونه، نظر ابنرشد دربارة معاد جسمانى به همان شق سوم نزديك است كه غزالى رد آن را به فلاسفه نسبت داده است (ابنرشد، همان، 586، «الكشف...»، 137- 138). |