confirmed، movedable، protected، templateeditor
۵٬۴۴۷
ویرایش
جز (جایگزینی متن - '{{شعر جدید' به '{{شعر') برچسبها: ویرایش همراه ویرایش از وبگاه همراه |
(←نقل تاریخی: اصلاح ارقام) |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
بر اساس نقلهای تاریخی، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول [[صفر]] بوده است.<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص ۳۳۱.</ref> در این روز [[اسیر|اسیران]] را از باب توما یا [[باب الساعات|دروازه ساعات]] وارد شهر کرده و در ورودی مسجد جامع، بر سکویی که محل نگهداری اسرا بود جای دادند.<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰.</ref> | بر اساس نقلهای تاریخی، ورود سرهای شهیدان به شام در روز اول [[صفر]] بوده است.<ref>ابوریحان بیرونی، آثار الباقیه، ص ۳۳۱.</ref> در این روز [[اسیر|اسیران]] را از باب توما یا [[باب الساعات|دروازه ساعات]] وارد شهر کرده و در ورودی مسجد جامع، بر سکویی که محل نگهداری اسرا بود جای دادند.<ref>ابن اعثم، الفتوح، ۱۴۱۱ق، ج۵، ص۱۲۹-۱۳۰.</ref> | ||
ماموران پس از آنکه اسیران را در شهر شام چرخاندند، به قصر یزید رفتند. [[زحر بن قیس جعفی|زحر بن قیس]] به نمایندگی از سایر ماموران، جریان [[واقعه کربلا]] را به یزید گزارش داد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج۵، ص۴۶۰.</ref> یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کنند. او بزرگان شام را به حضور طلبید و دستور داد اسیران را به قصر وارد کنند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج۵، ص۴۶۱.</ref> اسیران را در حالی که با طناب به هم بسته شده بودند، وارد مجلس کردند.<ref>سید بن طاووس، لهوف، ص۲۱۳.</ref> در این هنگام [[فاطمه دختر امام حسین(ع)|فاطمه بنت الحسین]] گفت: ای یزید! شایسته است دختران [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول خدا(ص)]] اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.<ref>ابن نما، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص ۹۹.</ref> | ماموران پس از آنکه اسیران را در شهر شام چرخاندند، به قصر یزید رفتند. [[زحر بن قیس جعفی|زحر بن قیس]] به نمایندگی از سایر ماموران، جریان [[واقعه کربلا]] را به یزید گزارش داد.<ref>طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج۵، ص۴۶۰.</ref> یزید پس از شنیدن گزارش، دستور داد کاخ را تزیین کنند. او بزرگان شام را به حضور طلبید و دستور داد اسیران را به قصر وارد کنند.<ref>طبری، تاریخ الطبری، بیروت، ج۵، ص۴۶۱.</ref> اسیران را در حالی که با طناب به هم بسته شده بودند، وارد مجلس کردند.<ref>سید بن طاووس، لهوف، ص۲۱۳.</ref> در این هنگام [[فاطمه دختر امام حسین(ع)|فاطمه بنت الحسین]] گفت: ای یزید! شایسته است دختران [[حضرت محمد صلی الله علیه و آله|رسول خدا(ص)]] اسیر باشند؟ در این هنگام حاضران و اهل خانه یزید گریستند.<ref>ابن نما، مثیر الاحزان، ۱۴۰۶ق، ص ۹۹.</ref> مطابق برخی نقلها مردی شامی از یزید خواست، فاطمه بنت الحسین را به کنیزی به او دهد، اما این درخواست با واکنش تند حضرت زینب مواجه شد و یزید آن مرد شامی را ساکت کرد.<ref>شیخ مفید، الإرشاد، ۱۴۱۳ق، ج۲، ص۱۲۱.</ref> | ||
یزید در حضور اسیران، سر [[امام حسین علیهالسلام|امام]] را در ظرف طلا گذاشت<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۶۴.</ref> و با چوبدستی به آن میزد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۶۴</ref> وقتی [[سکینه دختر امام حسین(ع)|سکینه]] و [[فاطمه دختر امام حسین(ع)|فاطمه]] دختران امام حسین این صحنه را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان [[یزید بن معاویه|یزید]] و دختران [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه]]، صدا به شیون و زاری بلند کردند.<ref>ابن اثیر، کامل، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۵۷۷.</ref> در روایتی از [[امام رضا علیهالسلام|امام رضا(ع)]] آمده که یزید سر امام را در تشتی گذاشت و میز غذا را بر تشت نهاد، آنگاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و شراب شد، سپس میز بازی [[شطرنج]] را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. وی هنگامیکه از همبازیانش میبرد، جام شراب را برمیداشت و مینوشید و تهمانده آن را کنار تشتی که سر بریده امام در آن بود بر زمین میریخت.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵.</ref> | یزید در حضور اسیران، سر [[امام حسین علیهالسلام|امام]] را در ظرف طلا گذاشت<ref>خوارزمی، مقتل الحسین، ۱۳۶۷ش، ج۲، ص۶۴.</ref> و با چوبدستی به آن میزد.<ref>یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، ج۲، ص۶۴</ref> وقتی [[سکینه دختر امام حسین(ع)|سکینه]] و [[فاطمه دختر امام حسین(ع)|فاطمه]] دختران امام حسین این صحنه را دیدند، چنان فریاد زدند که زنان [[یزید بن معاویه|یزید]] و دختران [[معاویة بن ابیسفیان|معاویه]]، صدا به شیون و زاری بلند کردند.<ref>ابن اثیر، کامل، ۱۴۰۵ق، ج۲، ص۵۷۷.</ref> در روایتی از [[امام رضا علیهالسلام|امام رضا(ع)]] آمده که یزید سر امام را در تشتی گذاشت و میز غذا را بر تشت نهاد، آنگاه با یارانش سرگرم خوردن غذا و شراب شد، سپس میز بازی [[شطرنج]] را روی آن تشت گذاشت و با یارانش به بازی شطرنج مشغول شد. وی هنگامیکه از همبازیانش میبرد، جام شراب را برمیداشت و مینوشید و تهمانده آن را کنار تشتی که سر بریده امام در آن بود بر زمین میریخت.<ref>صدوق، عیون اخبار الرضا، ۱۴۰۴ق، ج۱، ص۲۵.</ref> |