پرش به محتوا

تشبیه و تنزیه (کلامی و عرفانی): تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹: خط ۹:
{{اصلی|تنزیه صفات}}
{{اصلی|تنزیه صفات}}
{{اصلی|تعطیل صفات}}
{{اصلی|تعطیل صفات}}
بیشتر قریب به اتفاق علمای [[شیعه]] در بحث صفات الهی، بر مبنای [[روایت|روایات]] [[اهل بیت]] از الگوی تنزیهی پیروی کرده‌اند و هر آنچه را نشانی از یکسانی ذات خدا با مخلوقات تداعی کند، نفی نموده‌اند. [[معتزله]]، از گروه‌های کلامی اهل سنت، در این مبحث بسیار به شیعه نزدیکند.<ref>طوسی، ۴۹-۷۰</ref>
بیشتر قریب به اتفاق علمای [[شیعه]] در بحث صفات الهی، بر مبنای روایات [[اهل‌بیت(ع)]] از الگوی تنزیهی پیروی کرده‌اند و هر آنچه را نشانی از یکسانی ذات خدا با مخلوقات تداعی کند، نفی نموده‌اند. [[معتزله]]، از گروه‌های کلامی اهل سنت، در این مبحث بسیار به شیعه نزدیکند.<ref>طوسی، ۴۹-۷۰</ref>
در روایات امامان شیعه(ع) نقدهای تندی به تشبیه گرایان وجود دارد.<ref>ابن‌بابویه، ۳۱- ۸۱، ۹۷-۱۰۲</ref>
در روایات امامان شیعه(ع) نقدهای تندی به تشبیه گرایان وجود دارد.<ref>ابن‌بابویه، ۳۱- ۸۱، ۹۷-۱۰۲</ref>


خط ۱۵: خط ۱۵:


===کلام اهل سنت===
===کلام اهل سنت===
متکلمان [[اهل سنت]] در آغاز با رجوع به احادیث دال بر معنای تشبیه که آنها را معتبر می‌شمردند، ظاهرگرایی را تا به آنجا رساندند که از خداوند تصویری کاملاً انسانی ارائه کردند و به جسمانیت خدا معتقد شدند و برای او ویژگیها و اندامهایی همانند انسان در نظر گرفتند. این اندیشه را «تشبیه صرف» نامیده‌اند<ref>ابن جوزی، تلبیس...، ۱۰۶-۱۰۷؛ ابن ابی العز، ۲۴۰</ref>. داوود جواربی تا آنجا پیش رفته بود که غیر از ریش و اندام تناسلی، هر اندامی را برای خدا اثبات می‌کرد<ref>مهنّا، ۲۱۶-۲۱۹؛ ابن قتیبه، تأویل، ۴۹؛ ابن جوزی، همانجا؛ اشعری، مقالات...، ۳۱-۳۳؛ مقدسی، ۱/۱۰۳؛ اسفراینی، ۱۲۰؛ ابن ابی العز، ۲۳۹</ref>.
متکلمان [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] در آغاز با رجوع به احادیث دال بر معنای تشبیه که آنها را معتبر می‌شمردند، ظاهرگرایی را تا به آنجا رساندند که از خداوند تصویری کاملاً انسانی ارائه کردند و به جسمانیت خدا معتقد شدند و برای او ویژگیها و اندامهایی همانند انسان در نظر گرفتند. این اندیشه را «تشبیه صرف» نامیده‌اند<ref>ابن جوزی، تلبیس...، ۱۰۶-۱۰۷؛ ابن ابی العز، ۲۴۰</ref>. داوود جواربی تا آنجا پیش رفته بود که غیر از ریش و اندام تناسلی، هر اندامی را برای خدا اثبات می‌کرد<ref>مهنّا، ۲۱۶-۲۱۹؛ ابن قتیبه، تأویل، ۴۹؛ ابن جوزی، همانجا؛ اشعری، مقالات...، ۳۱-۳۳؛ مقدسی، ۱/۱۰۳؛ اسفراینی، ۱۲۰؛ ابن ابی العز، ۲۳۹</ref>.


[[کرامیه]]، طیف دیگری بودند که برای خداوند جسمانیتی همراه با حد، نهایت و جهت قائل شدند. آنان اظهار می‌کردند که گفته ها، اراده و ادراکات خداوند از عالم، اعراضی هستند که در وجود او حدوث می‌یابند؛ از این رو، خداوند محل حوادث است.
[[کرامیه]]، طیف دیگری بودند که برای خداوند جسمانیتی همراه با حد، نهایت و جهت قائل شدند. آنان اظهار می‌کردند که گفته ها، اراده و ادراکات خداوند از عالم، اعراضی هستند که در وجود او حدوث می‌یابند؛ از این رو، خداوند محل حوادث است.
خط ۲۳: خط ۲۳:
اهل سنت سلف بر مبنای رویکرد نص گرایانۀ خویش تمامی صفات وارد شده در نص قرآن و سنت حتی صفات خبری را که مفهومی کاملاً تشبیهی داشت، به مفهوم واقعی و نه مجازی آن برای خدا اثبات می‌کردند و معتقد بودند که به هیچ وجه، خواه بر سبیل اثبات یا انکار، مجاز نیستیم تا از محدودۀ نص و روایات خارج شویم<ref>ابن تیمیه، همان، ۵/۴۳۴؛ ابویعلی، ۱/۴۵-۴۹؛ ابن ابی یعلی، ۲/۲۰۸-۲۱۰؛ سیروان، ۴۴-۴۵؛ هراس، تعلیقات...، ۹-۱۰؛ اسفراینی، ۱۵۶-۱۶۶</ref>.
اهل سنت سلف بر مبنای رویکرد نص گرایانۀ خویش تمامی صفات وارد شده در نص قرآن و سنت حتی صفات خبری را که مفهومی کاملاً تشبیهی داشت، به مفهوم واقعی و نه مجازی آن برای خدا اثبات می‌کردند و معتقد بودند که به هیچ وجه، خواه بر سبیل اثبات یا انکار، مجاز نیستیم تا از محدودۀ نص و روایات خارج شویم<ref>ابن تیمیه، همان، ۵/۴۳۴؛ ابویعلی، ۱/۴۵-۴۹؛ ابن ابی یعلی، ۲/۲۰۸-۲۱۰؛ سیروان، ۴۴-۴۵؛ هراس، تعلیقات...، ۹-۱۰؛ اسفراینی، ۱۵۶-۱۶۶</ref>.


آنها معتقد بودند اگر چه بسیاری از صفات خصوصاً صفات خبریه همچون «الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» (طه/۵)، «بَلْ یداهُ مَبْسوطَتانِ» (مائده/۶۴) و نظایر اینها، مضمونی کاملاً تشبیهی دارند و ما موظفیم که تمامی آنها را بدون کم و کاست بپذیریم و به آن ایمان داشته باشیم ولی نباید از کیفیت و چگونگی آن حرفی بزنیم، چنان که شیوۀ [[صحابه]] و [[تابعی|تابعان]] این گونه بوده است. بحث نکردن در کیفیتْ فصلی است که شیوۀ آنان را از آنچه طریق مشبّهه است، جدا می‌سازد.<ref>فخرالدین، همانجا؛ احمدبن حنبل،«الرد...»، جم؛ ذهبی، سیر...، ۱۸/۲۸۴؛ صدیق حسن خان، ۲/ ۴۴۸؛ ابویعلی، ۱/۴۳-۴۴؛ ابن ابی یعلی، ۲/۱۳۵، ۲۰۹؛ ابن قتیبه، الاختلاف...، ۲۸-۳۰؛ نک: ابن جوزی، دفع...، جم</ref>
آنها معتقد بودند اگر چه بسیاری از صفات خصوصاً صفات خبریه همچون «الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» (طه/۵)، «بَلْ یداهُ مَبْسوطَتانِ» (مائده/۶۴) و نظایر اینها، مضمونی کاملاً تشبیهی دارند و ما موظفیم که تمامی آنها را بدون کم و کاست بپذیریم و به آن ایمان داشته باشیم ولی نباید از کیفیت و چگونگی آن حرفی بزنیم، چنان که شیوۀ [[صحابه]] و [[تابعین|تابعان]] این گونه بوده است. بحث نکردن در کیفیتْ فصلی است که شیوۀ آنان را از آنچه طریق مشبّهه است، جدا می‌سازد.<ref>فخرالدین، همانجا؛ احمدبن حنبل،«الرد...»، جم؛ ذهبی، سیر...، ۱۸/۲۸۴؛ صدیق حسن خان، ۲/ ۴۴۸؛ ابویعلی، ۱/۴۳-۴۴؛ ابن ابی یعلی، ۲/۱۳۵، ۲۰۹؛ ابن قتیبه، الاختلاف...، ۲۸-۳۰؛ نک: ابن جوزی، دفع...، جم</ref>


آنها آیاتی چون «الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» را چنین معنا می‌کردند: «نشستن قابل فهم، چگونگی‌اش نادانسته، پرسش از آن بدعت، و ایمان به آن واجب است». این جمله به خوبی ساختار الاهیاتی سلف را روشن می‌کند که از یک سو با قید نادانسته بودن چگونگی، خود را از اتهام تشبیه دور ساختند و از سوی دیگر با قید بدعت بودن پرسش و اندیشه، راه را برای هر گونه تأویل و مداخلۀ عقل در تفسیر نصّ بستند<ref>دارمی، الرد...، ۲۸۰؛ زرقانی، ۲/۲۰۷؛ ابن قیم، اجتماع...، ۴۳؛ حکمی، ۱/۱۸۵-۱۸۶</ref>.
آنها آیاتی چون «الرَّحْمٰنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوی» را چنین معنا می‌کردند: «نشستن قابل فهم، چگونگی‌اش نادانسته، پرسش از آن بدعت، و ایمان به آن واجب است». این جمله به خوبی ساختار الاهیاتی سلف را روشن می‌کند که از یک سو با قید نادانسته بودن چگونگی، خود را از اتهام تشبیه دور ساختند و از سوی دیگر با قید بدعت بودن پرسش و اندیشه، راه را برای هر گونه تأویل و مداخلۀ عقل در تفسیر نصّ بستند<ref>دارمی، الرد...، ۲۸۰؛ زرقانی، ۲/۲۰۷؛ ابن قیم، اجتماع...، ۴۳؛ حکمی، ۱/۱۸۵-۱۸۶</ref>.
خط ۳۴: خط ۳۴:
اشاعره رفته رفته به تنزیه گرایش پیدا کردند. [[امام محمد غزالی|غزالی]] معتقد بود اگر چه بسیاری از موضوعات طرح شده در الاهیات از دسترس عقل به دور است و ما لزوماً در این موارد باید تابع نص و روایات باشیم، با این حال عقل ابزاری معرفت‌زاست، تا آنجا که در زمان اختلاف میان حکم عقل و نقل، عقل مقدم است و از این لحاظ با نظر اشعری در تقدم بلاشرط نقل مخالف بود<ref>غزالی، الاقتصاد...، ۶۴، ۱۰۰، ۱۳۳؛ موسی، ۴۳۱-۴۳۳</ref>.
اشاعره رفته رفته به تنزیه گرایش پیدا کردند. [[امام محمد غزالی|غزالی]] معتقد بود اگر چه بسیاری از موضوعات طرح شده در الاهیات از دسترس عقل به دور است و ما لزوماً در این موارد باید تابع نص و روایات باشیم، با این حال عقل ابزاری معرفت‌زاست، تا آنجا که در زمان اختلاف میان حکم عقل و نقل، عقل مقدم است و از این لحاظ با نظر اشعری در تقدم بلاشرط نقل مخالف بود<ref>غزالی، الاقتصاد...، ۶۴، ۱۰۰، ۱۳۳؛ موسی، ۴۳۱-۴۳۳</ref>.


این رویکرد همان چیزی بود که بعدها توسط [[ابن تیمیه]] و شاگردانش به عنوان تخطی [[اشاعره]] از مبادی [[اهل سنت]] و جماعت مطرح شد.<ref>ابن تیمیه، مجموعه تفسیر، ۳۸۶</ref>
این رویکرد همان چیزی بود که بعدها توسط [[ابن‌تیمیه حرانی|ابن تیمیه]] و شاگردانش به عنوان تخطی [[اشاعره]] از مبادی [[اهل سنت و جماعت|اهل سنت]] و جماعت مطرح شد.<ref>ابن تیمیه، مجموعه تفسیر، ۳۸۶</ref>
====دیدگاه معتزله====
====دیدگاه معتزله====
معتزله به عنوان پیروان اندیشه‌های [[جهمیه]] خصوصاً در بحث صفات همچون ایشان الگویی تنزیهی از خداوند ارائه کردند و هر نوع مشابهت میان خالق و مخلوق را در صفت، ماهیت و افعال منکر شدند<ref>شهرستانی،الملل، ۱/۴۴؛ عسلی، ۱۶۷؛ قاسم بن ابراهیم، ۹۸-۹۹</ref> وجودشناسی معتزله را می‌توان در رویکرد تنزیهی آن از خداوند چنین تعریف کرد که اثبات صفات برای خداوند نزد ایشان تنها به معنای نفی اوصاف نقص برای خداوند بوده است<ref>نشار، ۱/ ۴۸۹-۴۹۵؛ بدوی، ۱/۲۰۸؛ اشعری، مقالات،ص۵۰۵ </ref>
معتزله به عنوان پیروان اندیشه‌های [[جهمیه]] خصوصاً در بحث صفات همچون ایشان الگویی تنزیهی از خداوند ارائه کردند و هر نوع مشابهت میان خالق و مخلوق را در صفت، ماهیت و افعال منکر شدند<ref>شهرستانی،الملل، ۱/۴۴؛ عسلی، ۱۶۷؛ قاسم بن ابراهیم، ۹۸-۹۹</ref> وجودشناسی معتزله را می‌توان در رویکرد تنزیهی آن از خداوند چنین تعریف کرد که اثبات صفات برای خداوند نزد ایشان تنها به معنای نفی اوصاف نقص برای خداوند بوده است<ref>نشار، ۱/ ۴۸۹-۴۹۵؛ بدوی، ۱/۲۰۸؛ اشعری، مقالات،ص۵۰۵ </ref>


==تشبیه و تنزیه در عرفان==
==تشبیه و تنزیه در عرفان==
تشبیه و تنزیه از مهم‌ترین و پیچیده‌ترین مباحث [[عرفان|عرفانی]]، و از موضوعاتِ محوری و اصلی مکتب عرفانی [[ابن عربی]] است. به طور کلی تنزیه با مقامِ اطلاق، و تشبیه با مقامِ تقیید مرتبط است و از همین رو، تنزیه را برابر با اطلاقِ مطلق یا مقامِ وحدت، و تشبیه را برابر با تقییدِ مطلق یا مقامِ کثرت دانسته‌اند.
تشبیه و تنزیه از مهم‌ترین و پیچیده‌ترین مباحث [[عرفان|عرفانی]]، و از موضوعاتِ محوری و اصلی مکتب عرفانی [[ابن‌عربی|ابن عربی]] است. به طور کلی تنزیه با مقامِ اطلاق، و تشبیه با مقامِ تقیید مرتبط است و از همین رو، تنزیه را برابر با اطلاقِ مطلق یا مقامِ وحدت، و تشبیه را برابر با تقییدِ مطلق یا مقامِ کثرت دانسته‌اند.


آنان نه اهل تشبیه محض‌اند و نه اهل تنزیه محض؛ و یا به تعبیری دیگر، هم تشبیهی‌اند و هم تنزیهی؛ زیرا آنان نه تنزیه را کاملاً نفی کرده‌اند و نه تشبیه را، بلکه کوشیده‌اند که این دو را با هم جمع کنند.
آنان نه اهل تشبیه محض‌اند و نه اهل تنزیه محض؛ و یا به تعبیری دیگر، هم تشبیهی‌اند و هم تنزیهی؛ زیرا آنان نه تنزیه را کاملاً نفی کرده‌اند و نه تشبیه را، بلکه کوشیده‌اند که این دو را با هم جمع کنند.


ابن عربی تنزیه و تشبیه را هم به معنای کلامی رایج، و هم به معنای اصطلاحی خاص به کار می‌برد. در معنای اصطلاحی خاص، تنزیه به معنای اطلاق، و تشبیه به معنای تقیید است. باتوجه به این معنا، از دیدگاه [[ابن عربی]] تنزیه آمیخته با تشبیه است و به همین دلیل، وی معرفت صحیح را معرفتی می‌داند که جامع میان تنزیه و تشبیه باشد. بنابراین، از دیدگاه او و پیروان مکتبش، تنزیه و تشبیه مکملِ یکدیگرند، یعنی تصور و تحققِ یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست.<ref>ابن عربی، فصوص...، ۷۰؛ قیصری، ۱۳۳-۱۳۵؛ بابا رکن الدین، ۲۵۱-۲۵۵؛ اسیری، ۶۸-۶۹؛ فیض کاشانی، ۴۲-۴۴؛ جهانگیری، ۲۱۲-۲۱۹</ref>
ابن عربی تنزیه و تشبیه را هم به معنای کلامی رایج، و هم به معنای اصطلاحی خاص به کار می‌برد. در معنای اصطلاحی خاص، تنزیه به معنای اطلاق، و تشبیه به معنای تقیید است. باتوجه به این معنا، از دیدگاه [[ابن‌عربی|ابن عربی]] تنزیه آمیخته با تشبیه است و به همین دلیل، وی معرفت صحیح را معرفتی می‌داند که جامع میان تنزیه و تشبیه باشد. بنابراین، از دیدگاه او و پیروان مکتبش، تنزیه و تشبیه مکملِ یکدیگرند، یعنی تصور و تحققِ یکی بدون دیگری امکان پذیر نیست.<ref>ابن عربی، فصوص...، ۷۰؛ قیصری، ۱۳۳-۱۳۵؛ بابا رکن الدین، ۲۵۱-۲۵۵؛ اسیری، ۶۸-۶۹؛ فیض کاشانی، ۴۲-۴۴؛ جهانگیری، ۲۱۲-۲۱۹</ref>


ابن عربی و پیروانِ مکتب او تنزیه و تشبیه را ناظر به مقام الاهیت می‌دانند، نه ناظر به مرتبۀ ذات و احدیتِ ذاتی؛ زیرا حق به اعتبار مقامِ هویتِ غیبی و احدیتِ ذاتی، قابل شناخت نیست، یعنی در این مقام نه قابل تشبیه است و نه قابل تنزیه<ref>ابن عربی، همان، ۶۸؛ قیصری، ۱۲۷-۱۲۸؛ خوارزمی، ۱/۱۶۴</ref>.
[[ابن‌عربی|ابن عربی]] و پیروانِ مکتب او تنزیه و تشبیه را ناظر به مقام الاهیت می‌دانند، نه ناظر به مرتبۀ ذات و احدیتِ ذاتی؛ زیرا حق به اعتبار مقامِ هویتِ غیبی و احدیتِ ذاتی، قابل شناخت نیست، یعنی در این مقام نه قابل تشبیه است و نه قابل تنزیه<ref>ابن عربی، همان، ۶۸؛ قیصری، ۱۲۷-۱۲۸؛ خوارزمی، ۱/۱۶۴</ref>.
مقام الاهیت مرتبۀ ظهور و تجلی، و به تعبیری همان مقامِ تنزیه و تشبیه است. این حضرت به اعتبار اضافه به ذات، همان مقام اطلاق یا همان وجودِ مطلق در مقابل وجودِ مقید، و همان مرتبۀ تنزیه، یعنی منزه بودنِ حق از همۀ اوصاف و ویژگیها و تعینات و تقیدات است؛ و به اعتبار تعینات و ظهورات و تجلیات، و به اعتبار کثرت اسمائی، منشأ کثرات و همان مقام تقیید یا وجود مقید، و یا همان مقام تشبیه است.<ref>نک: قیصری، همانجا؛ آملی، همان، ۶۶۱-۶۶۶؛ خواجوی، همانجا؛ آشتیانی، همان، ۱۶۴-۱۶۷؛ جهانگیری، ۲۱۳-۲۱۴</ref>
مقام الاهیت مرتبۀ ظهور و تجلی، و به تعبیری همان مقامِ تنزیه و تشبیه است. این حضرت به اعتبار اضافه به ذات، همان مقام اطلاق یا همان وجودِ مطلق در مقابل وجودِ مقید، و همان مرتبۀ تنزیه، یعنی منزه بودنِ حق از همۀ اوصاف و ویژگیها و تعینات و تقیدات است؛ و به اعتبار تعینات و ظهورات و تجلیات، و به اعتبار کثرت اسمائی، منشأ کثرات و همان مقام تقیید یا وجود مقید، و یا همان مقام تشبیه است.<ref>نک: قیصری، همانجا؛ آملی، همان، ۶۶۱-۶۶۶؛ خواجوی، همانجا؛ آشتیانی، همان، ۱۶۴-۱۶۷؛ جهانگیری، ۲۱۳-۲۱۴</ref>


===در معرفت شناسی عرفانی===
===در معرفت شناسی عرفانی===
[[ابن عربی]] و پیروانِ مکتبش، در مبحث معرفت شناسی عرفانی نیز بر جمع میان تنزیه و تشبیه اصرار می‌ورزند و معتقدند که معرفتِ تنزیهی نیز مانند معرفت تشبیهی، ناقص و موجب تقیید و تحدیدِ حق تعالی می‌شود. به گفتۀ او «اگر قائل به تنزیه باشی، مقیدی؛ و اگر معتقد به تشبیه باشی، محدِّدی»<ref>فصوص، ۶۹-۷۰</ref>، از نظر او، تنزیه حق از ظواهر و اجسام، موجب تشبیه او به معقولات است و از این رو، در حقیقت اهل تنزیه از تشبیهی به تشبیه دیگر می‌گریزند و نام آن را تنزیه می‌نهند.
[[ابن‌عربی|ابن عربی]] و پیروانِ مکتبش، در مبحث معرفت شناسی عرفانی نیز بر جمع میان تنزیه و تشبیه اصرار می‌ورزند و معتقدند که معرفتِ تنزیهی نیز مانند معرفت تشبیهی، ناقص و موجب تقیید و تحدیدِ حق تعالی می‌شود. به گفتۀ او «اگر قائل به تنزیه باشی، مقیدی؛ و اگر معتقد به تشبیه باشی، محدِّدی»<ref>فصوص، ۶۹-۷۰</ref>، از نظر او، تنزیه حق از ظواهر و اجسام، موجب تشبیه او به معقولات است و از این رو، در حقیقت اهل تنزیه از تشبیهی به تشبیه دیگر می‌گریزند و نام آن را تنزیه می‌نهند.


شارحان [[فصوص الحکم|فصوص]] این نکته را چنین توضیح می‌دهند که تنزیهِ حق، یا تنزیه از نقایصِ امکانی است، یا هم از نقایص امکانی و هم از کمالات انسانی، که در هر دو صورت از نظر اهل کشف و شهود تحدید و تقییدِ حق است؛ زیرا منزِّه خداوند را از همۀ موجودات جدا و متمایز می‌پندارد، در حالی که ذوات، وجود، بقاء و همۀ صفاتِ موجودات در حضرت حق است، و در حقیقت اوست که به این صورتها ظاهر شده است و از این رو، این صورتها اصالتاً از آنِ او، و به تبع از آنِ مخلوقات است. منزِّه یا از این امر، یعنی اینکه عالَم مظهر حق است، بی‌اطلاع و ناآگاه است و یا آنکه از آن آگاهی دارد. در صورتِ نخست، هم جاهل است و هم بی‌ادب؛ و در صورت دوم، نسبت به خداوند و [[رسول|رسولانش]] اسائۀ ادب کرده است، زیرا آنچه خداوند آن را در مقام جمع و تفصیل برای خود اثبات نموده است، نفی می‌کند. از سوی دیگر، کسی که به تشبیه بدون تنزیه قائل می‌شود نیز او را محدود و مقید می‌سازد و از این رو، مانند مجسِّمه، به معرفتِ حق دست نمی‌یابد. اما آنکه در معرفتِ خود به حق، میان تنزیه و تشبیه جمع می‌کند و حق را به نحو اجمال موصوف به هر دو وصف می‌داند، به معرفتِ اجمالی حق می‌رسد<ref>ابن عربی، فصوص، ۶۹؛ قیصری،۱۲۷ </ref>
شارحان [[فصوص الحکم (کتاب)|فصوص]] این نکته را چنین توضیح می‌دهند که تنزیهِ حق، یا تنزیه از نقایصِ امکانی است، یا هم از نقایص امکانی و هم از کمالات انسانی، که در هر دو صورت از نظر اهل کشف و شهود تحدید و تقییدِ حق است؛ زیرا منزِّه خداوند را از همۀ موجودات جدا و متمایز می‌پندارد، در حالی که ذوات، وجود، بقاء و همۀ صفاتِ موجودات در حضرت حق است، و در حقیقت اوست که به این صورتها ظاهر شده است و از این رو، این صورتها اصالتاً از آنِ او، و به تبع از آنِ مخلوقات است. منزِّه یا از این امر، یعنی اینکه عالَم مظهر حق است، بی‌اطلاع و ناآگاه است و یا آنکه از آن آگاهی دارد. در صورتِ نخست، هم جاهل است و هم بی‌ادب؛ و در صورت دوم، نسبت به خداوند و [[رسول|رسولانش]] اسائۀ ادب کرده است، زیرا آنچه خداوند آن را در مقام جمع و تفصیل برای خود اثبات نموده است، نفی می‌کند. از سوی دیگر، کسی که به تشبیه بدون تنزیه قائل می‌شود نیز او را محدود و مقید می‌سازد و از این رو، مانند مجسِّمه، به معرفتِ حق دست نمی‌یابد. اما آنکه در معرفتِ خود به حق، میان تنزیه و تشبیه جمع می‌کند و حق را به نحو اجمال موصوف به هر دو وصف می‌داند، به معرفتِ اجمالی حق می‌رسد<ref>ابن عربی، فصوص، ۶۹؛ قیصری،۱۲۷ </ref>


== پانویس ==
==پانویس==
{{پانوشت}}
{{پانوشت}}


== یادداشت ==
==یادداشت==
{{یادداشت‌ها}}
{{یادداشت‌ها}}


خط ۱۰۰: خط ۱۰۰:


==پیوند به بیرون==
==پیوند به بیرون==
* منبع مقاله: [https://www.cgie.org.ir/fa/article/224242/%D8%AA%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87-%D9%88-%D8%AA%D9%86%D8%B2%DB%8C%D9%87 دایرة المعارف بزرگ اسلامی]
*منبع مقاله: [https://www.cgie.org.ir/fa/article/224242/%D8%AA%D8%B4%D8%A8%DB%8C%D9%87-%D9%88-%D8%AA%D9%86%D8%B2%DB%8C%D9%87 دایرة المعارف بزرگ اسلامی]


{{خداشناسی}}
{{خداشناسی}}
confirmed، protected، templateeditor
۶٬۱۰۵

ویرایش