پرش به محتوا

حدیث قاروره‌: تفاوت میان نسخه‌ها

۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:
در منابع [[اهل سنت]] نیز این روایت نقل شده است، به نقل از برخی منابع اهل سنت، [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]] می‌گوید: روزی [[پیامبر(ص)]] هنگام ظهر خوابید؛ ناگهان بیدار شد در حالی که ناراحت و پریشان بود و در دستش ظرفی از خون بود، وقتی علت را جویا شدم فرمود: این خون [[امام حسین(ع)|حسین]] است.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۹۶؛ ابن الاثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۵۰۰؛ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۷۱.</ref>
در منابع [[اهل سنت]] نیز این روایت نقل شده است، به نقل از برخی منابع اهل سنت، [[عبدالله بن عباس|ابن عباس]] می‌گوید: روزی [[پیامبر(ص)]] هنگام ظهر خوابید؛ ناگهان بیدار شد در حالی که ناراحت و پریشان بود و در دستش ظرفی از خون بود، وقتی علت را جویا شدم فرمود: این خون [[امام حسین(ع)|حسین]] است.<ref>ابن عبدالبر، الاستیعاب، ۱۴۱۲ق، ج۱، ص۳۹۶؛ ابن الاثیر، أسدالغابة، ۱۴۰۹ق، ج۱، ص۵۰۰؛ ابن حجر العسقلانی، الإصابة، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۷۱.</ref>


برخی نیز از قول ام‌سلمه نقل کرده‌اند که امام حسین(ع) بر پیامبر(ص) وارد شد. من در این هنگام کنار درب ورودی بودم، ناگاه در دست پیامبر(ص) شیئی دیدم که می‌بوسد در حالی که امام حسین(ع) بر روی زانوی پیامبر(ص) در خواب بود، پرسیدم این چیست که می‌بوسی و اشک می‌ریزی؟ پیامبر(ص) فرمود: [[جبرئیل]] خاکی آورد که در آن خاک فرزندم به دست امتم به [[شهادت]] می‌رسد.<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۲، ص۲۳۸.</ref> سپس آن خاک را به دست من داد و فرمود:‌ ای ام‌سلمه اگر دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم به شهادت رسیده است. ام‌سلمه آن را در ظرفی«قاروره» قرار داد و هر روز به آن نگاه می‌کرد و می‌گفت: در روزی بزرگ  به خون تبدیل خواهی شد.<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۲، ص۲۳۸.</ref> در این حدیث حتی پیامبر(ص) به نام سرزمین [[کربلا]] نیز اشاره می‌کند{{یاد|فنزل جبريل فقال: يا محمد، إن أمتك تقتل ابنك هذا من بعدك، و أومأ بيده إلى الحسين، فبكى رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلّم)، و ضمه إلى صدره، ثم قال: وديعة عندك هذه التربة، فَشَمّها رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلّم) و قال: '''ريح كرب و بلاء'''}}<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۴، ص۱۴۶.برای آگاهی از روایت‌های مختلف حدیث قاروره و خواب‌های امّ‌سلمه و ابن عباس در منابع [[شیعه]] و اهل سنت نگاه کنید به: ری شهری، الصحیح من مقتل سید الشهداء، ۱۳۹۰ش، ص۹۴۳ـ۹۴۹. </ref>
برخی نیز از قول ام‌سلمه نقل کرده‌اند که امام حسین(ع) بر پیامبر(ص) وارد شد. من در این هنگام کنار درب ورودی بودم، ناگاه در دست پیامبر(ص) شیئی دیدم که می‌بوسد در حالی که امام حسین(ع) بر روی زانوی پیامبر(ص) در خواب بود، پرسیدم این چیست که می‌بوسی و اشک می‌ریزی؟ پیامبر(ص) فرمود: [[جبرئیل]] خاکی آورد که در آن خاک فرزندم به دست امتم به [[شهادت]] می‌رسد.<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۲، ص۲۳۸.</ref> سپس آن خاک را به دست من داد و فرمود:‌ ای ام‌سلمه اگر دیدی این خاک به خون تبدیل شد بدان که فرزندم به شهادت رسیده است. ام‌سلمه آن را در ظرفی«قاروره» قرار داد و هر روز به آن نگاه می‌کرد و می‌گفت: در روزی بزرگ  به خون تبدیل خواهی شد.<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۲، ص۲۳۸.</ref>
 
==متن و ترجمه حدیث==
==متن و ترجمه حدیث==
{{نقل قول دوقلو
{{نقل قول دوقلو
خط ۳۳: خط ۳۲:
|وَ رُوِيَ بِإِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: خَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَيْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِيلاً ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَ يَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ شُعْثاً مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِيَ بِي فِي هَذَا اَلْوَقْتِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ اَلْعِرَاقِ يُقَالُ لَهُ كَرْبَلاَءُ فَأُرِيتُ فِيهِ مَصْرَعَ اَلْحُسَيْنِ اِبْنِي وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِي وَ أَهْلِ بَيْتِي فَلَمْ أَزَلْ أَلْقِطُ دِمَاءَهُمْ فَهَا هِيَ فِي يَدِي وَ بَسَطَهَا إِلَيَّ فَقَالَ خُذِيهَا وَ اِحْتَفِظِي بِهَا فَأَخَذْتُهَا فَإِذَا هِيَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِي قَارُورَةٍ وَ سَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ اِحْتَفَظْتُ بِهِ فَلَمَّا خَرَجَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ منْ مَكَّةَ مُتَوَجِّهاً نَحْوَ اَلْعِرَاقِ كُنْتُ أُخْرِجُ تِلْكَ اَلْقَارُورَةَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَيْهَا ثُمَّ أَبْكِي لِمُصَابِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي اَلْيَوْمِ اَلْعَاشِرِ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي قُتِلَ فِيهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْرَجْتُهَا فِي أَوَّلِ اَلنَّهَارِ وَ هِيَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَيْهَا آخِرَ اَلنَّهَارِ فَإِذَا هِيَ دَمٌ عَبِيطٌ فَصِحْتُ فِي بَيْتِي وَ بَكَيْتُ وَ كَظَمْتُ غَيْظِي مَخَافَةَ أَنْ يَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِينَةِ فَيُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ حَتَّى جَاءَ اَلنَّاعِي يَنْعَاهُ فَحَقَّقَ مَا رَأَيْتُ .<ref>شیخ مفید، الارشاد، [بی‌تا]، ج۲، ص۱۳۰.</ref>
|وَ رُوِيَ بِإِسْنَادٍ آخَرَ عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اَللَّهُ عَنْهَا أَنَّهَا قَالَتْ: خَرَجَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مِنْ عِنْدِنَا ذَاتَ لَيْلَةٍ فَغَابَ عَنَّا طَوِيلاً ثُمَّ جَاءَنَا وَ هُوَ أَشْعَثُ أَغْبَرُ وَ يَدُهُ مَضْمُومَةٌ فَقُلْتُ يَا رَسُولَ اَللَّهِ مَا لِي أَرَاكَ شُعْثاً مُغْبَرّاً فَقَالَ أُسْرِيَ بِي فِي هَذَا اَلْوَقْتِ إِلَى مَوْضِعٍ مِنَ اَلْعِرَاقِ يُقَالُ لَهُ كَرْبَلاَءُ فَأُرِيتُ فِيهِ مَصْرَعَ اَلْحُسَيْنِ اِبْنِي وَ جَمَاعَةٍ مِنْ وُلْدِي وَ أَهْلِ بَيْتِي فَلَمْ أَزَلْ أَلْقِطُ دِمَاءَهُمْ فَهَا هِيَ فِي يَدِي وَ بَسَطَهَا إِلَيَّ فَقَالَ خُذِيهَا وَ اِحْتَفِظِي بِهَا فَأَخَذْتُهَا فَإِذَا هِيَ شِبْهُ تُرَابٍ أَحْمَرَ فَوَضَعْتُهُ فِي قَارُورَةٍ وَ سَدَدْتُ رَأْسَهَا وَ اِحْتَفَظْتُ بِهِ فَلَمَّا خَرَجَ اَلْحُسَيْنُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ منْ مَكَّةَ مُتَوَجِّهاً نَحْوَ اَلْعِرَاقِ كُنْتُ أُخْرِجُ تِلْكَ اَلْقَارُورَةَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ لَيْلَةٍ فَأَشَمُّهَا وَ أَنْظُرُ إِلَيْهَا ثُمَّ أَبْكِي لِمُصَابِهِ فَلَمَّا كَانَ فِي اَلْيَوْمِ اَلْعَاشِرِ مِنَ اَلْمُحَرَّمِ وَ هُوَ اَلْيَوْمُ اَلَّذِي قُتِلَ فِيهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ أَخْرَجْتُهَا فِي أَوَّلِ اَلنَّهَارِ وَ هِيَ بِحَالِهَا ثُمَّ عُدْتُ إِلَيْهَا آخِرَ اَلنَّهَارِ فَإِذَا هِيَ دَمٌ عَبِيطٌ فَصِحْتُ فِي بَيْتِي وَ بَكَيْتُ وَ كَظَمْتُ غَيْظِي مَخَافَةَ أَنْ يَسْمَعَ أَعْدَاؤُهُمْ بِالْمَدِينَةِ فَيُسْرِعُوا بِالشَّمَاتَةِ فَلَمْ أَزَلْ حَافِظَةً لِلْوَقْتِ حَتَّى جَاءَ اَلنَّاعِي يَنْعَاهُ فَحَقَّقَ مَا رَأَيْتُ .<ref>شیخ مفید، الارشاد، [بی‌تا]، ج۲، ص۱۳۰.</ref>
|و بسند ديگر از ام سلمه رضى اللّٰه عنها روايت كند كه گفت:شبى رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)از پيش ما بيرون رفت و مدتى دراز ناپديد شد سپس بازگشت و سر و رويش گردآلود بود و دستش نيز بسته بود،من عرضكردم:اى رسول خدا!چيست كه من شما را گردآلود مى‌بينم‌؟فرمود:مرا در اين ساعت بجائى از سرزمين عراق بردند كه نامش كربلا بود،و در آن سرزمين جاى كشته شدن پسرم حسين و گروهى از فرزندان و خاندانم را بمن نشان دادند،و من پيوسته خون ايشان را از آنجا برميگرفتم و آن اكنون در دست من است و دست خود را براى من باز كرده فرمود:آن را بگير و نگهدارى كن،پس من آن را گرفتم ديدم مانند خاك سرخ بود،پس در شيشۀ نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهدارى ميكردم،تا آنگاه كه حسين(عليه السّلام)از مكه بسمت عراق رهسپار شد من در هر روز و شب آن شيشه را بيرون مى‌آوردم و بو ميكردم و بدان مى‌نگريستم و بر مصيبتهاى آن جناب ميگريستم،و چون روز دهم محرم شد همان روزى كه حسين در آن روز كشته شد،در اول روز كه آن را بيرون آوردم ديدم بحال خود است،دوباره آخر آن روز آن را آوردم ديدم خون تازه شده،من بتنهائى در خانه خود شروع بزارى شده گريستم،و اندوه خود را فرو نشاندم از ترس آنكه مبادا دشمنان ايشان در مدينه بشنوند و در شماتت ما شتاب كنند،و پيوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر مرگ آن حضرت بمدينه رسيد و آنچه ديده بودم بحقيقت پيوست..}}
|و بسند ديگر از ام سلمه رضى اللّٰه عنها روايت كند كه گفت:شبى رسول خدا(صلّى الله عليه و آله)از پيش ما بيرون رفت و مدتى دراز ناپديد شد سپس بازگشت و سر و رويش گردآلود بود و دستش نيز بسته بود،من عرضكردم:اى رسول خدا!چيست كه من شما را گردآلود مى‌بينم‌؟فرمود:مرا در اين ساعت بجائى از سرزمين عراق بردند كه نامش كربلا بود،و در آن سرزمين جاى كشته شدن پسرم حسين و گروهى از فرزندان و خاندانم را بمن نشان دادند،و من پيوسته خون ايشان را از آنجا برميگرفتم و آن اكنون در دست من است و دست خود را براى من باز كرده فرمود:آن را بگير و نگهدارى كن،پس من آن را گرفتم ديدم مانند خاك سرخ بود،پس در شيشۀ نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهدارى ميكردم،تا آنگاه كه حسين(عليه السّلام)از مكه بسمت عراق رهسپار شد من در هر روز و شب آن شيشه را بيرون مى‌آوردم و بو ميكردم و بدان مى‌نگريستم و بر مصيبتهاى آن جناب ميگريستم،و چون روز دهم محرم شد همان روزى كه حسين در آن روز كشته شد،در اول روز كه آن را بيرون آوردم ديدم بحال خود است،دوباره آخر آن روز آن را آوردم ديدم خون تازه شده،من بتنهائى در خانه خود شروع بزارى شده گريستم،و اندوه خود را فرو نشاندم از ترس آنكه مبادا دشمنان ايشان در مدينه بشنوند و در شماتت ما شتاب كنند،و پيوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر مرگ آن حضرت بمدينه رسيد و آنچه ديده بودم بحقيقت پيوست..}}
در این حدیث حتی پیامبر(ص) به نام سرزمین [[کربلا]] نیز اشاره می‌کند{{یاد|فنزل جبريل فقال: يا محمد، إن أمتك تقتل ابنك هذا من بعدك، و أومأ بيده إلى الحسين، فبكى رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلّم)، و ضمه إلى صدره، ثم قال: وديعة عندك هذه التربة، فَشَمّها رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و سلّم) و قال: '''ريح كرب و بلاء'''}}<ref>مقریزی، إمتاع الأسماع، ۱۴۲۰ق، ج۱۴، ص۱۴۶.برای آگاهی از روایت‌های مختلف حدیث قاروره و خواب‌های امّ‌سلمه و ابن عباس در منابع [[شیعه]] و اهل سنت نگاه کنید به: ری شهری، الصحیح من مقتل سید الشهداء، ۱۳۹۰ش، ص۹۴۳ـ۹۴۹. </ref>


== پانویس ==
== پانویس ==
Automoderated users، confirmed، templateeditor
۱٬۸۹۰

ویرایش