بحث کاربر:Hamed.kha

Page contents not supported in other languages.
از ویکی شیعه

کاربر ( حامد خندق آبادی )

پاسخ به شبهه ناصرالقفاری در مورد بدا :


آموزه بدا یکی از ویژگی های تفکر شیعی است که از حاق نصوص دینی برداشت می شود. در تاریخ اندیشه بشر، یکی از دشوارترین مسائل تاریخی به ویژه تاریخ مذهبی، درک و توجیه اراده خداوند نسبت به انسان و پاسخ به پرسش هایی از این دست بوده است: آیا اراده و مشیت خداوند تغییرپذیر است یا این اراده در صورت تعلق به چیزی، تغییرناپذیر است؟ آیا ابنای بشر در سرنوشت خویش تأثیرگذارند؟ آیا انسان به واسطه برخی امور جبری در دنیا تنها تسلیم شدن را پیش روی خود می بیند؟

ازاین رو، در مکتب شیعه این مسئله مورد اهتمام قرار گرفته و جدا از آیات قرآن کریم، امامان معصوم(علیهم السلام) نیز با جدیت درصدد تبیین آن برآمده اند.

بی گمان هیچ یک از فرق اسلامی نسبت دادن جهل و عجز را به خداوند روا نمی دارند و استناد آن به ذات الهی را مستلزم کفر قلمداد می کنند. بنابراین استعمال واژه «بداء» درباره خداوند نباید این محذور را پدید آورد و کاربرد آن در احادیث و آیات باید به گونه ای تفسیر شود که عجز، جهل و تغییر عقیده برای خداوند لازم نیاید. همچنین تبیین بدا نباید به غلو در حق اهل بیت عصمت و طهارت بینجامد.

ناصربن عبدالله القفاری از استادان و روشن فکران برجسته وهابی دانشگاه های عربستان است که بیشتر نوشته هایش را به مذهب شیعه اختصاص داده است. از جمله کتاب های معروف وی می توان به پایان نامه کارشناسی ارشد او با عنوان «تقریب بین السنه و الرافضه» و رساله دکتری اش با عنوان «اصول مذهب الشیعه الاثنی عشریه، عرض و نقد» اشاره کرد. البته باید مهم ترین اثر وی را که مبنای این مقاله نیز هست همان رساله دکترایش دانست که در آن کوشیده است با استناد به منابع شیعی، آموزه های شیعه را نقد کند.

قفاری با استناد به معنای لغوی بدا که آن را مستلزم جهل و حدوث علم دانسته است، بدای موردنظر شیعه را مستلزم نسبت دادن جهل و حدوث علم به خداوند می شمارد و آن را بدعت و کفر می خواند. وی از نظر تاریخی، ریشه این اعتقاد را نفوذ نظریات عبدالله بن سبأ یهودی در عقاید شیعه می داند و با بیان داستانی از مختاربن ابی عبیده ثقفی، فرقه کیسانیه یا مختاریه شیعه را از قایلان مشهور به این عقیده معرفی می کند.


یکی از اتهامات قفاری به شیعه، این است که شیعه، آموزه «بدا» را ابداع کرده تا بتواند آن دسته از اخبار و وعده های امامان خود را که تحقق نیافته اند، (مجلسی 1404ق، ج4، ص94 به بعد) توجیه کند. پاسخ این اشکال روشن است. پیامبران و امامان(علیهم السلام)، هیچ گاه از تقدیرات بداپذیر، به طور مطلق، خبر نمی دهند. به دیگر سخن، اگر اخبار معصومان از آینده، مطلق باشند و هیچ قیدی با آنها همراه نباشد، قطعاً واقع خواهند شد و اگر این اخبار با قیودی همچون «و للّه فیه المشیّه» همراه باشند، در آنها امکان بدا هست. در احادیث نیز وارد شده است که خداوند، پیامبرش را دروغ گو نمی کند. امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «فَما عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَیَکونُ، لا یُکَذِّبُ نَفسَهُ ولا مَلائِکَتَهُ ولا رُسُلَهُ» (کلینی، 1362، ج1، ص147)؛ آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، واقع خواهد شد. خداوند، نه خود و نه فرشتگان و نه فرستادگانش را دروغ گو نمی کند.

بر خلاف آنچه قفاری تبلیغ می کند که هیچ یک از اخبار امامانِ اهل بیت(علیهم السلام) واقع نشده است، باید گفت که همه پیش بینی های امامان تحقق یافته اند و هیچ خبر مطلقی از آنان وجود ندارد که کذبش اثبات شده باشد. اگر قفاری کتاب های حدیث شیعه را مطالعه کرده بود و کمی صداقت به خرج می داد، خبرهای پرشماری را می یافت که همگی عیناً واقع شده اند. علّامه حلّی در کتاب کشف الیقین، 15 خبر غیبی امیرمؤمنان را نقل کرده است که همگی عیناً واقع شده اند. از جمله، این سخن امام(علیه السلام) به طلحه و زبیر است، هنگامی که آن دو از ایشان رخصت طلبیدند که به عمره بروند: «نه، به خدا سوگند! شما قصد عمره ندارید و می خواهید به بصره بروید. خداوند متعال، نیرنگ آنان را باز خواهد گرداند و مرا بر آنها چیره خواهد کرد»؛ و همانی شد که فرموده بود. همچنین است سخن ایشان به هنگام جلوس برای بیعت گرفتن: «از سوی کوفه، هزار مرد، نه یکی کم و نه یکی زیاد، می آیند و با من بیعت می کنند که تا پای جان بایستند».

ابن عبّاس گفت: من بی تابی کردم و نگران شدم که مبادا از تعداد افراد یادشده چیزی کم باشد و یا زیاد، و همین طور غصه ناک بودم و آنها را می شمردم تا نهصد و نود و نه نفر را شمردم و جمعیت آنها به پایان رسید. همین طور که در اندیشه آن بودم، شخصی را دیدم که می آید و او اویس قرنی بود و به این ترتیب، تعداد کامل شد (حلّی، 1411ق، ص90 به بعد).

قفاری برای درستی ادعای خود، دست کم باید چند مورد از اخباری را که کذب آنها اثبات شده، ارائه کند. البته وی تنها یک مورد را نقل می کند و می گوید: در روایتی طولانی در تفسیر القمّی، از پایان دولت بنی عباس خبر داده شده است (قفاری، بی تا، ج3، ص942). اما وقتی به تفسیر القمی مراجعه می کنیم، چنین می یابیم: گفتم: فدایت گردم! در چه زمانی، آن به وقوع می پیوندد؟ فرمود: وقتی در این باره برای ما تعیین نشده است (صفّار قمی، 1404ق، ج1، ص310). گفتنی است که هرچند در احادیث اهل بیت(علیهم السلام)، زمان دقیقِ به پایان رسیدنِ دولت بنی عباس روشن نشده است، در همین روایت و احادیث رسیده از امام علی(علیه السلام)، وضعیت این حکومت و سلطانی که آن را ساقط می کند، آمده است و در واقعیت خارجی نشانه ای که کذب این مضامین را ثابت کند وجود ندارد؛ بلکه بر اساس همین احادیث، پدر علّامه حلی پیش از فتح بغداد، به هولاکو نامه نوشت و جان مردم حلّه را نجات داد (حلّی، 1411ق، ص101 )

انگیزه جعل آموزه بدا در شیعه

یکی از اتهامات قفاری به شیعه، این است که شیعه، آموزه «بدا» را ابداع کرده تا بتواند آن دسته از اخبار و وعده های امامان خود را که تحقق نیافته اند، (مجلسی 1404ق، ج4، ص94 به بعد) توجیه کند. پاسخ این اشکال روشن است. پیامبران و امامان(علیهم السلام)، هیچ گاه از تقدیرات بداپذیر، به طور مطلق، خبر نمی دهند. به دیگر سخن، اگر اخبار معصومان از آینده، مطلق باشند و هیچ قیدی با آنها همراه نباشد، قطعاً واقع خواهند شد و اگر این اخبار با قیودی همچون «و للّه فیه المشیّه» همراه باشند، در آنها امکان بدا هست. در احادیث نیز وارد شده است که خداوند، پیامبرش را دروغ گو نمی کند. امام باقر(علیه السلام) می فرماید: «فَما عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ ورُسُلَهُ فَإِنَّهُ سَیَکونُ، لا یُکَذِّبُ نَفسَهُ ولا مَلائِکَتَهُ ولا رُسُلَهُ» (کلینی، 1362، ج1، ص147)؛ آنچه خداوند به فرشتگان و فرستادگانش آموخته، واقع خواهد شد. خداوند، نه خود و نه فرشتگان و نه فرستادگانش را دروغ گو نمی کند.

بر خلاف آنچه قفاری تبلیغ می کند که هیچ یک از اخبار امامانِ اهل بیت(علیهم السلام) واقع نشده است، باید گفت که همه پیش بینی های امامان تحقق یافته اند و هیچ خبر مطلقی از آنان وجود ندارد که کذبش اثبات شده باشد. اگر قفاری کتاب های حدیث شیعه را مطالعه کرده بود و کمی صداقت به خرج می داد، خبرهای پرشماری را می یافت که همگی عیناً واقع شده اند. علّامه حلّی در کتاب کشف الیقین، 15 خبر غیبی امیرمؤمنان را نقل کرده است که همگی عیناً واقع شده اند. از جمله، این سخن امام(علیه السلام) به طلحه و زبیر است، هنگامی که آن دو از ایشان رخصت طلبیدند که به عمره بروند: «نه، به خدا سوگند! شما قصد عمره ندارید و می خواهید به بصره بروید. خداوند متعال، نیرنگ آنان را باز خواهد گرداند و مرا بر آنها چیره خواهد کرد»؛ و همانی شد که فرموده بود. همچنین است سخن ایشان به هنگام جلوس برای بیعت گرفتن: «از سوی کوفه، هزار مرد، نه یکی کم و نه یکی زیاد، می آیند و با من بیعت می کنند که تا پای جان بایستند».

ابن عبّاس گفت: من بی تابی کردم و نگران شدم که مبادا از تعداد افراد یادشده چیزی کم باشد و یا زیاد، و همین طور غصه ناک بودم و آنها را می شمردم تا نهصد و نود و نه نفر را شمردم و جمعیت آنها به پایان رسید. همین طور که در اندیشه آن بودم، شخصی را دیدم که می آید و او اویس قرنی بود و به این ترتیب، تعداد کامل شد (حلّی، 1411ق، ص90 به بعد).

قفاری برای درستی ادعای خود، دست کم باید چند مورد از اخباری را که کذب آنها اثبات شده، ارائه کند. البته وی تنها یک مورد را نقل می کند و می گوید: در روایتی طولانی در تفسیر القمّی، از پایان دولت بنی عباس خبر داده شده است (قفاری، بی تا، ج3، ص942). اما وقتی به تفسیر القمی مراجعه می کنیم، چنین می یابیم: گفتم: فدایت گردم! در چه زمانی، آن به وقوع می پیوندد؟ فرمود: وقتی در این باره برای ما تعیین نشده است (صفّار قمی، 1404ق، ج1، ص310). گفتنی است که هرچند در احادیث اهل بیت(علیهم السلام)، زمان دقیقِ به پایان رسیدنِ دولت بنی عباس روشن نشده است، در همین روایت و احادیث رسیده از امام علی(علیه السلام)، وضعیت این حکومت و سلطانی که آن را ساقط می کند، آمده است و در واقعیت خارجی نشانه ای که کذب این مضامین را ثابت کند وجود ندارد؛ بلکه بر اساس همین احادیث، پدر علّامه حلی پیش از فتح بغداد، به هولاکو نامه نوشت و جان مردم حلّه را نجات داد (حلّی، 1411ق، ص101).

علم غیب امامان و بدا:

در این باره باید گفت: مسئله غیب و علم به آن، در منابع وحیانی ریشه دارد. از مجموع آیات و روایات مربوط به این موضوع چنین استفاده می شود که دو قسم علم غیب وجود دارد: «علم غیب محدود» و «علم غیب نامحدود». آنچه به طور قطع تمام مبانی و رویکردهای متفاوت علمای اسلامی را دربرمی گیرد این است که علم غیب نامحدود (مطلق)، تنها و بالذات در اختیار خداوند است؛ اما علم غیب محدود (نسبی) ـ صرف نظر از بحث های مفهومی ـ با توجه به ظرفیت ها و استعدادهای متفاوت بشری، در اختیار غیرخداوند قرار می گیرد. پس باب غیب به هر طریق بر روی انسان ها باز است و اتصال به جهان غیب و اطلاع یافتن از آن برای غیرخداوند ممکن است (ر.ک: ابن حنبل، 1313ق، ج5، ص388؛ خطیب بغدادی، بی تا، ج 2، ص 48ـ49؛ مجلسی، 1362، ج26؛ کلینی، 1405ق، ج1، ص127ـ151؛ نمازی شاهرودی، 1377، ج 1؛ کاظمینی بروجردی، 1350، ص 321).


اندیشمندان شیعه دو نگرش اساسی درباره گستره علم غیب امامان شیعه(علیهم السلام) و پیامبر(صلی الله علیه و آله) مطرح کرده اند:

الف) علم غیب نامحدود و نامتناهی پیامبر و امامان(علیهم السلام): برپایه این دیدگاه پیامبر و امامان(علیهم السلام) بدون هیچ محدودیتی از علم غیب برخوردارند و هر آنچه خداوند کمّاَ و کیفاً از علوم غیبی آگاه است، ایشان نیز می دانند و تنها تفاوتی که علمشان با علم خداوند دارد، این است که علم خداوند ذاتی و بالاصاله است و علم پیامبر و امام غیرذاتی و بالعرض؛ زیرا خداوند واجب الوجود است و پیامبر و امام ممکن الوجودند. البته باورمندان به این نظر نمی خواهند بین خدا و خلق او وحدتی قایل شوند و شریکی برای خداوند قرار دهند؛ بلکه به جنبه وجوبی ذات حق و امکانی بودن ماسوای حق (حتی پیامبران و امامان) توجه داشته اند و ذات واجب را وجود محض می دانند. این دیدگاه به نقل از شیخ مفید مورد قبول نوبختیان (مفید، 1413ق، ص77)، فیلسوفان صدرایی، عارفان و متکلمان متأخر قرار گرفته است. مستندات این نگرش بدین قرارند:

1. برخی از آیات قرآن کریم که مُثبت غیب دانی بعضی افراد است و می توان از اطلاق آن، غیب دانی مطلق را برداشت کرد. برای نمونه خداوند در قرآن کریم می فرماید: ««عَالِمُ الْغَیبِ فَلَا یظْهِرُ عَلَی غَیبِهِ أَحَدًا؛ إِلَّا مَنِ ارْتَضَی مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یسْلُکُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا» (جن: 26-27)؛

2. دسته ای از روایاتی که در مجامع روایی و در ابواب گوناگون، فراوان ذکر شده اند که در اینجا به مضامینی از آن روایات اشاره می کنیم: «إنّ الإمام خلیفه الله و مرجع النّاس فی کلّ الأمور» (صدوق، 1398ق، ص275، 421 و 423)؛ «الإمام وارث النّبی صلی الله علیه وآله وسلم و جمیع الأنبیاء و الائمه من قبله» (کلینی، 1405ق، ج1، ص221، 237، 255 و 256؛ صفار قمی، 1404ق، ج3، ص134)؛ «الإمام خزان علم الله و غیبه علمه» (کلینی، 1405ق، ج1، ص192-193؛ صفار قمی، 1404ق، ج2، ص152؛ نهج البلاغه، خ 2)؛ «الإمام عالم بالقرآن کلّه و سنّه نبیه» (کلینی، 1405ق، ج1، ص228؛ ج4، ص261؛ عطاردی قوچانی 1367، ج1، ص321)؛ «الإمام عالم بجمیع ما یحتاج الیه النّاس کلّه» (کلینی، 1405ق، ج1، ص199؛ مفید، 1339، ص303)؛ «الإمام عالم بما کان و ما یکون و ما هو کائن» (صدوق، 1398ق، ص305؛ کلینی، 1405ق، ج1، ص260-262)؛ «الإمام عالم لباقی السماوات والأرض وما فیهما من رطب و یابس» (کلینی، 1405ق، ج1، ص261؛ صدوق، 1404ق، ص 185؛ مجلسی، 1362، ج37، ص204) و... .

استناد شیعه به آیه یمحو الله

در پاسخ به ایراد قفاری درباره استناد شیعه به آیه یمحو الله، باید گفت که مقصود از بدا، همین «محو و اثبات، با دانش و قدرت و اراده خداوند» است و این سخن که: «محو و اثبات، با دانش و قدرت و اراده خداوند انجام می پذیرد، بی آنکه برایش بدایی پیدا شود» (قفاری، بی تا، ج 3، ص 945) مستلزم اجتماع نقیضین است؛ چراکه معنایش، این است: «برای خدا بدا حاصل می شود، بی آنکه برای او در چیزی بدا پیدا شود».

فرض سخن قفاری، این است که نسبت دادن بدا به خداوند، به نادانی او باز می گردد؛ چراکه او می گوید: «چگونه برای خدا توهمِ بدا شود، درحالیکه اصل کتاب، در نزد اوست؟» این فرض، نادرست و بر خلاف نصوص احادیث امامیه است که پیش تر نقل شدند. امام صادق(علیه السلام) در این باره می فرماید:

«إنّ للّهِ عِلمَینِ: عِلمٌ مَکنونٌ مَخزونٌ لا یَعلَمُهُ إلّا هُوَ، مِن ذلِکَ یَکونُ البداءُ، وعِلمٌ عَلَّمَهُ مَلائِکَتَهُ ورُسُلَهُ وأنبِیاءَهُ فَنَحنُ نَعلَمُهُ» (کلینی، 1362، ج1، ص147؛ صدوق، 1398ق، ص443؛ صفار قمی، 1404ق، ص 109)؛ خداوند، دو گونه علم دارد: علم مکتوم و اندوخته که جز خود او، کسی از آن اطلاعی ندارد، و بدا از این علم خداست [به این معنا که بدا از علم ذاتی و ازلی الهی است که دستخوش تغییرات نمی شود و همواره ثابت و لایتغیر است]؛ و علمی که به فرشتگان و فرستادگان و پیامبرانش آموخته است و ما هم آن را می دانیم.

در حدیثی دیگر از امام صادق(علیه السلام) آمده است:

«کُلُّ أمرٍ یُریدُهُ اللّهُ فَهُوَ فی عِلمِهِ قَبلَ أن یَصنَعَهُ، ولَیسَ شَی ءٌ یَبدو لَهُ إلّا وقَد کانَ فی عِلمِهِ، إنَّ اللّهَ لا یَبدو لَهُ مِن جَهلٍ» (مجلسی، 1404ق، ج4، ص121)؛ هر چه را که خداوند بخواهد، قبل از آنکه آن را بسازد، در علم او هست؛ و برای خدا در هیچ چیزی بدا پیدا نمی شود، مگر اینکه در علم او هست. بدای خدا، ناشی از جهل نیست.

توضیحات پاسخ به تعارض بدا با علم ازلی خداوند دقیقاً در همین جا نیز تکرار می شود.

همسویی شیعه با یهود در پذیرش بدا:

مهم ترین اثر اعتقاد به بدا، اثبات قدرت مطلق خداست؛ چراکه بر اساس امکان بدا برای خداوند، تا زمانی که فعل و رویدادی ویژه در عالم رخ نداده، ممکن است که خدا تقدیر را عوض کند و آن رویداد خاص واقع نشود؛ حتی اگر مشیت و تقدیر و قضای او به آن حادثه تعلق گرفته باشد. ازاین رو، هیچ چیز حتی قضا و قدر الهی نمی تواند قدرت و مالکیت خدا را محدود سازد و دست او را ببندد. قرآن کریم می فرماید: «وَقَالَتِ الْیَهُودُ یَدُ اللَّهِ مَغْلُولَهٌ غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ» (مائده: 64)؛ و یهود گفتند دست خدا، بسته است؛ دست های خودشان بسته باد و به سزای آنچه گفتند، از رحمت خدا دور باشند! بلکه هر دو دست او گشاده است. [خدا] هرگونه بخواهد، می بخشد.

مقصود یهود از «دست خدا بسته است»، این بود که خداوند، از کار تدبیر و تقدیر، فارغ شده و دیگر نه می افزاید و نه می کاهد (ر.ک: صدوق، 1398ق، ص 167؛ عیاشی، بی تا، ج1، ص330). در نتیجه خداوند سبحان در ردّ سخن آنان، فرمود: «غُلَّتْ أَیْدِیهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ یُنفِقُ کَیْفَ یَشَاءُ» (صدوق، 1398ق، ص 167).

بدین سان اعتقاد به بدا که اعتقاد به باز بودن دست خدا در تقدیرات است، ردّ اعتقاد یهود به بسته بودن دست خداست و کسانی که منکِر بدا به معنای صحیح آن هستند، در صف یهود قرار دارند. از سویی دیگر قفاری، شیعه را به همسویی با یهود در اعتقاد به بدا متهم می کند (قفاری، بی تا، ج3، ص939)؛ درحالی که بر اساس این آیه شریف، خودِ آنان اند که با یهود، همسو هستند.

ضمن اینکه طرح مسئله از سوی قفاری تناقص دارد و جعلی است و اصل داستان عبدالله بن سبأ دارای دو روایت است (عسکری، بی تا؛ جعفری، 1379، ص 84-97). درباره داستان مختار نیز اختلافاتی تاریخی بسیاری در میان است و نمی توان یک روایت تاریخی از مختار را دستمایه ای علیه شیعه قرار داد. به علاوه اعتقاد مختار به بدا با فرض صحت نیز نمی تواند حاکی از اعتقاد همه شیعیان اثنی عشری و پیروان اهل بیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) باشد (ر.ک: شهیدی، 1383، ص 173 به بعد).


نتیجه گیری :

استعمال بدا درباره انسان با توجه به معنای لغوی آن عمدتاً بر تغییر عقیده بر اساس معرفت و دانشی نو یا وضعیتی جدید که ارمغان بازنگری در مطلبی است، دلالت دارد. چنین اتفاقاتی بارها برای انسان روی می دهند، که ناشی از عدم آگاهی بشر به همه جوانب و پیشامدهاست؛ اما چنین فرضی در مورد خداوند سبحان که علم ازلی نامتناهی به همه اشیا دارد، محال است. به دیگر سخن آنچه در لوح محفوظ ثبت است، هیچ گاه تغییر نکرده و نخواهد کرد و علم به محتویات آن تنها نزد خداوند تبارک و تعالی است؛ اما هر آنچه در لوح محو و اثبات ثبت شده، درخور تغییر و بداپذیر است و بسیاری از غیب دانی ها مستند به محتویات این لوح اند. بدا در علم هم ناظر به تغییرات در این مرتبه است. آگاهی ظاهری انسان به علل و اسباب ناقصه و نیز عدم اطلاع کافی از شرایط و موانع، تصوری را ایجاد می کند که امکان عدم تحقق آن عقلاً جایز است. بدین جهت اگر در مسئله ای به فقدان شرط یا وجود مانع برخورد کردیم و خلاف آنچه پیش بینی می کردیم تحقق یافت، برای ما بدا حاصل می شود؛ اما برای ذات الهی که تمام امور را در خزانه لایزال خود دارد نمی توان چنین حالتی را متصور شد؛ بدین معنا که علم ذاتی و ازلی الهی که لایتغیر بوده، در امّ الکتاب ثبت است، بر همه تغییرات و امور حتمی بدون تغییر تعلق می گیرد و مطلب پوشیده ای قابل تصور نخواهد بود. بنابراین وقوع بدا برای خداوند استعمالی مجازی است و تنها درباره بندگان به صورت حقیقی استعمال می شود.

در پایان باید گفت که شیعه اثناعشری نیز از گفته های مزبور مستثنا نیست و هیچ یک از عالمان این مذهب نسبت های ناروایی چون جهل و عجز را بر اثر استعمال بدا برای خداوند جایز نمی شمارند. کلام قفاری نیز سرشار از اتهام های بی پایه و اساسی است که یا بر اثر کج فهمی او از روایات اهل بیت(علیهم السلام) درباره بدا یا استعمال بدا از دیدگاه متکلمان امامی مطرح شده یا به واسطه غرض ورزی آشکاری است که در تخریب اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) پیش گرفته و درصدد تضعیف جایگاه اهل بیت(علیهم السلام) و انتساب شیعه به غلو و کفر و شرک برآمده است. همان گونه که گفتیم اهل بیت عصمت و طهارت بارها در عبارات خود به بداپذیری وقایع و حوادثی که به آن علم داشته و از آن خبر داده اند، اذعان کرده اند و برخی امور را تنها معلوم عند الله دانسته اند که در لوح محفوظ ثبت شده اند.

همچنین روش شد که علم غیب امامان با اتخاذ هر نگرشی درباره علم غیب و قلمرو آن، باز تفاوتی بارز با علم غیب الهی دارد و هیچ گونه شباهت یا برتری ای نسبت به خداوند را برای ائمه به اثبات نمی رساند. بنابراین با تفسیر کلمات علما و با عنایت به روایات اهل بیت(علیهم السلام) درباره بدا، روشن شد که نسبت های قفاری به شیعه درباره بدا، یعنی انتساب عجز و جهل به خداوند و برتری دادن امامان بر خالق و نیز توجیه اخبار و علوم غیبی ای که اهل بیت(علیهم السلام) مطرح کرده اند اما محقق نشده است، بی پایه و فاقد وجاهت علمی است.


منابع :

نهج البلاغه (1379)، تهران، نشر روزگار

ابن حنبل، احمدبن محمد (1313ق)، مسند، مصر، دارالفکر.

جعفری، یعقوب، «بحثی درباره لوح محفوظ و لوح محو و اثبات»، (تابستان 1379)، کلام اسلامی، ش 34، ص 84-97.

حلّی، حسن بن یوسف (1401ق)، أجوبه المسائل المهنائیه، قم، مطبعه الخیام.

ـــــ (1411ق) ، کشف الیقین، بی جا، مؤسسه چاپ و انتشارات.

حمیری قمی، عبدالله بن جعفر (1413ق)، قرب الاسناد، قم، مؤسسه آل البیت.

خطیب بغدادی، احمدبن علی (بی تا)، ز أو مدینه الاسلام، بیروت، دارالکتب العلمیه.

خوئی، سیدابوالقاسم (1388)، البیان فی تفسیر القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.

شریف مرتضی، علم الهدی (1250ق)، تنزیه الانبیاء، قم، الشریف الرضی.

ـــــ (1410ق )، الشافی فی الإمامه، تحقیق و تعلیق سیدعبدالزهراء حسینی، چ دوم، تهران، مؤسسه الصادق(علیه السلام).

شهیدی، سیدجعفر (1383)، تاریخ تحلیلی اسلام، تهران، علمی و فرهنگی و مرکز نشر دانشگاهی.

صدوق، محمد بن علی (1398ق)، التوحید، قم، جامعه مدرسین.

ـــــ (1404ق)، عیون اخبار الرضا(علیه السلام) ، بیروت، مؤسسه الأعلمی للمطبوعات.

ـــــ (1404ق)، من لا یحضره الفقیه، تصحیح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی.

صفّار قمی، محمدبن حسن (1404ق)، بصائر الدرجات، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی.

طبرسی، حسن بن علی (1380)، اسرار الإمامه، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی.

طبرسی، فضل بن حسن (1378)، مجمع البیان فی التفسیر القرآن، تهران، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب، الإسلامیه.

طوسی، محمد بن حسن (1362)، تمهید الاصول فی علم الکلام، تصحیح عبدالمحسن مشکاه الدینی، تهران، دانشگاه تهران.

ـــــ (1348)، الرجال کشی (اختیار معرفه الرجال)، مشهد، دانشگاه مشهد.

ـــــ (1390ق)، استبصار فیما اختلف من الأخبار، تهران، دارالکتب الإسلامیه.

عسکری، سید مرتضی (بی تا)، عبدالله بن سبأ و دیگر افسانه های تاریخی، تهران، کوکب.

عطاردی قوچانی، عزیزالله (1367)، مسند الامام الکاظم موسی بن جعفر(علیه السلام)، مشهد، کنگره جهانی امام رضا(علیه السلام).

عیاشی، محمد بن مسعود (بی تا)، تفسیر عیاشی، تهران، المکتبه الاسلامیه.

فیض کاشانی، محمد بن مرتضی (بی تا)، تفسیر صافی، مشهد، دارالمرتضی.

قفاری، ناصر، اصول مذهب الشیعه الامامیه الاثنی عشریه عرض و نقد، نسخه pdf.

قمی، علی بن ابراهیم (1404ق)، تفسیر القمی، ط. الثالثه، قم، مؤسسه دار الکتاب للطباعه والنشر.

کاظمینی بروجردی، محمدعلی (1350)، جواهر الولایه (در خلافت و ولایت تشریعی و تکوینی چهارده معصوم(علیهم السلام))، تهران، مسجد میدان خراسان.

کراجکی، محمدبن علی (1985م)، کنز الفوائد، بیروت، دارالاضواء.

کلینی، محمدبن یعقوب (1362)، الکافی، چ دوم، تهران، اسلامیه.

ـــــ (1405ق)، الکافی، بیروت، دارالأضواء.

مجلسی، محمدباقر (1362)، بحار الأنوار، تهران، دارالکتب الإسلامیه.

ـــــ (1369)، مرآه العقول فی شرح أخبار آل الرسول، تهران، دارالکتب الاسلامیه.

ـــــ (1404 ق)، بحارالأنوار، بیروت، مؤسسه الوفاء.

مظفر، محمدحسین (1402ق)، علم الامام(علیه السلام) بیروت، دارالزهراء.

مفید، محمدبن نعمان (1339)، الاختصاص، قم، بصیرتی.

ـــــ (1396ق)، الفصول المختاره من العیون و المحاسن، قم، مکتبه الداوری.

ـــــ (1413ق)، اوائل المقالات فی المذاهب المختارات، تهران، دانشگاه تهران.

نادم، محمدحسن (1388)، علم امام ( مجموعه مقالات)، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب.

نمازی شاهرودی، علی (1377)، علم غیب، تهران، نیک معارف.