هاشم بن عبدمناف

مقاله قابل قبول
بدون جعبه اطلاعات
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ناقص
از ویکی شیعه
هاشم بن عبدمَناف بن قُصَی بن کِلاب بن مُرَّه
اطلاعات کلی
نامعَمرو
لقب/کنیههاشم، عَمْرو العُلا‌، ابو الشعث الشجیات‌
خویشاوندان
سرشناس
جد دوم رسول خدا(ص)
زادگاهمکه
اطلاعات دیگر
منصباز صاحب‌منصبان قبیله قریش در مکه، سقایت (آب دادن به حاجیان) و رفادت (غذادادن به حاجیان)


هاشم بن عبدمَناف بن قُصَی بن کِلاب بن مُرَّه، جد دوم رسول خدا(ص) و از صاحب‌منصبان قبیله قریش در مکه که نسب تیره‌های بنی هاشم به او می‌رسد. پس از حلف المطیبین، دو منصب سقایت (آب دادن به حاجیان) و رفادت (غذادادن به حاجیان) به او رسید.

گفته‌اند که هاشم نخستین فردی بوده که سفرهای تجاری زمستانی و تابستانی قریش را پایه گذاری کرد. وی در ثبات و امنیت جامعه مکه از جمله مردم قریش نقشی مهم داشت، به گونه‌ای که وقتی درگذشت، آنان از چیره شدن دیگر قبایل عرب بر خود نگران شدند. اطعام در زمان قحطی مکه و همچنین وضع قانون تقسیم سود تجارت با فقراء، از جمله کارهایی است که موجب شهرت او شده است.

نسب و خاندان

نام اصلی او عَمرو است.[۱] به ظاهر در مکه به دنیا آمد و به قولی بزرگ‌ترین فرزند عبدمناف بود.[۲] درباره کنیه او چند نظر ارائه شده است: ابونَضْله، [۳] ابوزید یا ابواَسَد[۴].

هاشم، بعد از پدرش، شرافت و بزرگی یافت و آوازه‌اش بلند شد.[۵] چهره‌ای نورانی و درخشان داشت [۶] و برترین فرد در قبیلۀ قریش از نظر حسب و نسب و مکارم اخلاق بود.[۷] بزرگوار، بخشنده و مهمان نواز، و نامش در سخاوت، ضرب‌المثل بود.[۸]

هاشم چهار برادر به نام‌های عبد شمس، مُطَّلِب، نَوْفَل و ابوعمرو، و شش خواهر داشت. مادرش عاتِکه بنت مُرَّة بن هلال است.[۹]

در یک داستان عامه‌پسند مشهور بوده که هاشم و برادرش، عبدشمس، هنگام تولد به هم چسبیده بودند و با تیغ آنان را از هم جدا کردند و ازاین رو، برخی گفتند میان فرزندان این دو کودک نزاع رخ خواهد داد.[۱۰] (بنی امیه از نسل عبدشمس هستند) به روایتی دیگر، نزاع بین خاندان هاشم و خاندان امیه از زمانی آغاز شد که به سبب سخاوت و مهمان نوازی‌های هاشم، اُمیة بن عبدشمس (بردارزاده هاشم) به او حسادت ورزید و میانشان عداوت افتاد.[۱۱]

القاب

ملقب شدن وی به هاشم از آن رو بود که در یکی از سال هایی که قریش دچار قحطی شده بود. هاشم، برای رفع این مشکل، به شام (یا فلسطین) سفر کرد و دستور داد نان فراوانی بپزند. سپس نان‌ها را بر شتران بار کرد و به مکه برد. در آنجا نان‌ها را شکست و ترید نمود (هَشَم الثَریدَ/ الخُبزَ) و شتران را نحر کرد و پخت و مکّیان را سیر کرد. از این رو، به وی هاشم (خرد کننده، تکه تکه کننده) گفتند.[۱۲]

هاشم را، به سبب ایجاد الفت و ائتلاف با سران قبایل و پادشاهان مجاور، «‌صاحب ایلاف قریش‌» لقب دادند.[۱۳]

به او «‌عَمْرو العُلا‌» هم می‌گفتند که به سبب ویژگی‌ها و صفات برجسته و والایش بود.[۱۴] «‌ابو الشعث الشجیات‌» نام دیگر هاشم بود.[۱۵] «‌بدران‌» لقبی بود که مردم به هاشم و برادرش، مُطَّلب، داده بودند. این لقب به سبب جمال و زیبایی آن دو بود.[۱۶] «‌اقداح النضار‌» ــ به معنای طلا ــ نیز عنوان هاشم و برادران او (یعنی عبد شمس و مطلب و نَوفَل) بود.[۱۷]

« مجیرون‌» (پناه دهندگان) یا «‌مجیزون‌» (اجازه دهندگان، گذردهندگان) عنوان دیگر هاشم و برادرانش بود؛ زیرا بخشنده بودند و بر دیگر اعراب فخر و سیادت داشتند و از آن میان، هاشم با پادشاهان شام و روم و غَسّان پیمان بست و برادرانش با زمامداران حبشه و ایران و یمن پیمان بستند و بدین ترتیب برای قبیلۀ خود، قریش، امان‌نامه گرفتند تا بتوانند با آسودگی و امنیت، به تجارت در آن مناطق بپردازند. به روایت دیگر، چون خدا از این طریق فقر و اوضاع بحرانی قریش را جبران کرد، آنان را «‌مُجَبِّرون‌» (جبران کنندگان) خواندند.[۱۸]

همسران و فرزندان

هاشم چند همسر داشت و از آنان، صاحب چهار پسر و پنج دختر شد.[۱۹] نام پسران او عبارت است: شیبه معروف به عبدالمُطَّلِب، اسد، ابوصَیفی، و نَضله[۲۰] [۲۱] و نیز دخترانی به نام‌های الشّفاء، خالدة، رقیة، حبیبة.[۲۲] و ضعیفة.[۲۳]

پیامبر(ص) از نسل عبدالمطلب است و فاطمه مادر امام علی(ع) نیز دختر اسد بن هاشم است. نسل هاشم تنها از طریق عبدالمطلب باقی ماند [۲۴] اما نسل نضلة و أبو صیفی و أسد، ادامه نیافت. [۲۵] البته ابی صیفی فرزندی به نام صیفی داشته که در کودکی از دنیا رفته و دو پسر نیز به نام‌های عمرو و ضحاک داشته، همچنین نضله فرزندی به نام ارقم داشته .[۲۶] ولی با توجه به اینکه نسب شناسان عرب قائل به انقراض نسل ابی صیفی و نضله هستند می‌توان نتیجه گرفت که از فرزندان آنان نسلی نمانده است. [۲۷] برای اسد نیز فرزندی بجز فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی(ع) ذکر نکرده‌اند.[۲۸]

مناصب و اقدامات

آب و غذا دادن به حاجیان

پس از وفات عبدمناف، هاشم و برادرانش (عبدشمس، مطلّب، و نَوْفَل) با عموزادگانشان (یعنی بنی عبدالدّار) بر سر تصاحب مناصب کعبه به نزاع برخواستند. هر گروه با طوایفی از قریش هم پیمان شدند (نک: حلف المطیبین). در پایان، بدون آنکه نزاعی درگیرد، دو طرف صلح کردند و دو منصبِ سقایت (آب دادن به حاجیان) و رفادت (غذادادن به حاجیان) به هاشم رسید.

هاشم در بزرگداشت مراسم حج و انجام دو منصبی که بر عهده داشت سخت کوشا بود. هر سال در موسم حج در میان قریش به پا می‌خواست و با خواندن خطبه‌ای، قریشیان را به تکریم حجاج دعوت می‌کرد و از آنان می‌خواست تا در ایامی که حجاج ناچار باید در مکه بمانند برای ایشان خوراکی تهیه کنید. هاشم خود مال فراوانی برای این کار کنار می‌گذاشت و قریشیان نیز هر یک، به تناسب وضع مالی‌اش، در این راه هزینه می‌کرد و آن را به هاشم می‌داد.[۲۹]

او در ایام حج، در نزدیکی کعبه، حوض هایی از جنس پوست می‌نهاد و از آب چاه‌های مکه، آنها را با آب شیرین پر می‌کرد و حاجیان را آب می‌داد. همچنین از هفتم ذیحجه تا وقتی که حجاج از منا باز می‌گشتند، در مکه و منا و مشعر الحرام و عرفه به حاجیان غذا می‌داد و با نان و ترید و گوشت و روغن و خرما و سویق از آنان پذیرایی می‌کرد.[۳۰]

همچنین از جمله کارهایی که او انجام داد آن بود که درب کعبه را از طلا قرارداد.[۳۱]

حفر چاه‌هایی در مکه

او برای انجام بهتر وظیفة آب رسانی به مردم، دو چاه در مکه حفر کرد. «‌چاه بذّر‌» که آن را در دهانه شعب ابی طالب حفر کرد و آب آن را برای عموم وقف نمود. همچنین «‌چاه سجلة‌» که تا مدت‌ها مورد استفادة قبیلة مطعم بن عدی بن نوفل بود.[۳۲]

رونق تجارت و انعقاد پیمان‌های تجاری

به نوشتۀ مورخان، هاشم نخستین فردی بود که سفرهای تجاری زمستانی (به مقصد یمن یا حبشه، یا یمن و حبشه) و تابستانی (به مقصد شام) قریش را پایه گذاری کرد.[۳۳] پیش از آن، قریش در مبادلات تجاری خود از مکه فراتر نمی‌رفت و مکه صرفاً محل تردد تجار غیرعرب و بازاری برای کالاهای آنان بود. هاشم که پیش از آن برای تجارت به شام و یمن می‌رفت و بسیار سفر می‌کرد، به سازمان دهی تجارت قریش پرداخت و با تشویق او، قبیله‌اش به سفرهای بازرگانی در دو فصل از سال روی آورد.[۳۴] او همچنین در نامه‌ای از نجاشی، حاکم حبشه، درخواست کرد که قریشیان بتوانند برای امور تجاری به مناطق تحت فرمان او وارد شوند.[۳۵]

هاشم همچنین با رؤسا و بزرگان قبایل عرب میان مکه تا شام، قراردادهایی بست تا قریش بتواند با امنیت از مناطق آنان عبور کند و در مقابل، کاروان قریش، کالاهای آنان را بدون اخذ کرایه حمل کند.[۳۶]

ظاهرا هاشم بنیان گذار این رسم بوده است که هر تاجر قریشی، سودش را با یک فقیر تقسیم کند. با این سیاست همۀ فقیران، مانند اغنیا، توانگر شدند. این سیاست تا ظهور اسلام ادامه داشت. در نتیجه، در میان قبایل عرب هیچ قبیله‌ای مانند قریش متمکن و عزیز نبود.[۳۷] قریشیان با رهنمودهای هاشم و همکاری با او از زندگی راحتی برخوردار شدند.[۳۸] هاشم عامل اساسی شوکت و عظمت و امنیت خاطر مردم قریش بود و آنان به او بسیار وابسته بودند، به حدی که وقتی درگذشت، نگران بودند که دیگر قبایل عرب بر آنان چیره شوند.[۳۹]

وفات

مسجد و زیارتگاه هاشم بن عبدمناف در غزه

هاشم در آخرین سفر خود، به همراه چهل تن از تجار قریش، به سوی شام رفت. چون به غزّه رسید، بیمار شد و از دنیا رفت. همراهان هاشم، بعد از دفن او در غزّه، اموال او را برای فرزندانش بردند.[۴۰]

امروزه مسجد و زیارتگاه «هاشم بن عبد مناف» در منطقه «الدرج» در شمال بخش قدیمی شهر غزه قرار دارد. به شهر غزه برای احترام به جد رسول خدا(ص)، «غزه هاشم» نیز می‌گویند.[۴۱]

بیشتر منابع تاریخی اشاره به سن هاشم در هنگام وفات نکرده‌اند، بنا بر قول بلاذری، هاشم در زمان مرگ ۲۵ ساله و یا بیست ساله بود.[۴۲] که این سن با توجه به موقعیت اجتماعی هاشم و تعداد فرزندان وی دور از ذهن به نظر می‌رسد، ابن سعد سن یکی از همراهان هاشم به نام ابو رهم بن عبد العزی العامری عامر بن لؤی را بیست سال ذکر کرده و بیان نموده که وی اموال هاشم را به فرزندانش رسانده است [۴۳] به نظر می‌رسد دیگران به اشتباه این عدد را سن هاشم تصور کرده‌اند.

هاشم برادرش، مُطّلب، را وصی خود قرار داده بود و بعدها بنی هاشم و بنی مطلب همواره متحد بودند.[۴۴]

پانویس

  1. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱؛ طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۵۱
  2. ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۶؛ قس ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۳۸؛ ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۵
  3. بلاذری، انساب الاشراف، ص۶۴
  4. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۸۰
  5. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲
  6. ابن حجر عسقلانی، الاصابه، ج۳، ص۹۶
  7. باعونی، جواهر المطالب، ج۱، ص۲۶
  8. رجوع کنید به ثعالبی، ثِمار القلوب، ۶۰۹؛ نیز رجوع کنید به ادامۀ مقاله
  9. رجوع کنید به ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۱۱ـ۱۱۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱
  10. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲
  11. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۶
  12. ابن سعد، الطبقات، ۱/۷۵ـ۷۶؛ ابن حبیب، المنمق، ص۲۱۹؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۲، ص۲۱۰
  13. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۵؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۹؛ ثعالبی، ثِمار القلوب، ص۱۱۵ـ۱۱۶
  14. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۶؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۰؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷
  15. رجوع کنید به ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۸ـ۱۵۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۲
  16. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۶۱؛ رجوع کنید به ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۱۷
  17. حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷
  18. رجوع کنید به طبری، تاریخ، ج۲، ص۲۵۲؛ ابن کثیر، ج۲، ص۲۵۳؛ صالحی شامی، سبل الهدی، ج۱، ص۲۶۹؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۷
  19. رجوع کنید به ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۱۲ـ۱۱۳؛ ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۹-۸۰
  20. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۱۳
  21. جمهرة أنساب‏ العرب، متن، ص:۱۴
  22. سبل‏الهدی، ج‏۱، ص:۲۷۱
  23. السیرةالنبویة، ج‏۱، ص:۱۰۷
  24. جمهرة أنساب‏ العرب، متن، ص:۱۴
  25. جمهرة أنساب‏ العرب، متن، ص:۱۴
  26. الطبقات‏الکبری، ج‏۱، ص:۶۹
  27. تاریخ‏الیعقوبی، ج‏۱، ص:۲۴۴
  28. جمهرة أنساب‏ العرب، متن، ص:۱۴
  29. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۳؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۶۰؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲؛ ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۰۹، ۲۱۱
  30. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۰ـ۲۱۱
  31. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۱
  32. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۹
  33. برای نمونه، رجوع کنید به ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۳؛ ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۵؛ نیز رجوع کنید به یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۲
  34. فخررازی، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۰۰؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۲؛ حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص۵۱۹
  35. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۸
  36. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۸؛ یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۳
  37. رجوع کنید به فخر رازی، التفسیر الکبیر، ج۳۲، ص۱۰۰؛ حقی بروسوی، تفسیر روح البیان، ج۱۰، ص۵۱۹
  38. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۰۲
  39. یعقوبی، تاریخ، ج۱، ص۲۴۴
  40. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۶ـ۱۴۷؛ ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۹؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۱۵، ص۲۱۰
  41. مسجد هاشم در سایت وب غزه
  42. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۶۳
  43. الطبقات‏الکبری، ج‏۱، ص:۶۵
  44. ابن سعد، الطبقات، ج۱، ص۷۹

منابع

  • ابن کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، بیروت، ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
  • ابن الاثیر، الکامل.
  • ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم.
  • ابن جوزی، عبد الرحمن، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  • ابن حبیب، محمد، المنمق فی اخبار قریش، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
  • ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة فی تمییز الصحابه، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت، ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
  • ابن حزم (م ۴۵۶)، جمهرة أنساب العرب، تحقیق لجنة من العلماء، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی، ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
  • ابن سعد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولی، ۱۴۱۰/۱۹۹۰
  • ابن هشام، السیرةالنبویه، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، ۱۳۵۵ق/ ۱۹۳۶.
  • آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تجدید نظر و اضافات: دکتر ابوالقاسم گرجی، چاپ هفتم، تهران، دانشگاه تهران، ۱۳۸۵ش.
  • باعونی، محمد بن احمد، جواهر المطالب فی مناقب الامام علی بن ابی طالب(ع)، چاپ محمد باقر محمودی، قم، ۱۴۱۵ق.
  • بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمد حمید الله، مصر، ۱۹۵۹.
  • ثعالبی، عبدالملک بن محمد، ثِمار القلوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۸۴ق/ ۱۹۶۵م.
  • حقی بروسوی، اسماعیل، تفسیر روح البیان، بیروت، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
  • حلبی، علی بن برهان الدین، السیرة الحلبیة، بیروت، ۱۴۰۰ق.
  • صالحی شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیر العباد، چاپ عادل احمد عبد الموجود و علی محمد معوض بیروت، ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
  • طبری، تاریخ (بیروت).
  • فخررازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر اَوْ مفاتیح الغیب، بیروت، ۱۴۲۱/۲۰۰۰.
  • یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دار صادر، بی‌تا.

پیوند به بیرون