شبهه آکل و مأکول

مقاله ضعیف
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
بدون استناد
شناسه ارزیابی نشده
نارسا
از ویکی شیعه

شُبهه آکِل و مَأکول، شبهه‌ای قدیمی در نفی و انکار معاد جسمانی که بسیاری از متکلّمان درباره آن سخن گفته‌اند. شبهه به صورت خلاصه این‌گونه است: «اگر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول(خورده شده) در روز معاد در بدن آکل(خورنده) باز می‌گردد یا در بدن مأکول؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد.

تاریخ طرح شبهه

شبهه آکل و مأکول، به عنوان معروف‌ترین شبهه‌ای که به معاد وارد شده است شناخته می شود.[۱] تاریخ پیدایش و نام کسی که این شبهه را برای اولین بار مطرح کرده است نامعلوم دانسته شده است.[۲] این شبهه از ابتدای پیدایش بحث‌های کلامی و فلسفی در میان اندیشه‌وران مسلمان مطرح شده است. نخست به صورت مجمل در آثار ابواسحاق ابراهیم بن اسحاق بن ابی سهل نوبختی، ابن سینا مطرح گشته و سپس در کتاب‌های دانشمندانی چون شیخ طوسی، غزالی، فخرالدین رازی، خواجه نصیرالدین طوسی، علامه حلی، قاضی عضدالدین ایجی و سعدالدین تفتازانی، نحوه طرح و راه حل‌های پیشنهادی و دلایل ارائه شده گسترش یافت و سرانجام درآثار متأخرانی مانند مقداد بن عبدالله حلی، صدرالدین شیرازی، اسماعیل طبری نوری و دیگران مورد بحث مفصل قرار گرفت.

این شبهه در مسیحیت نیز با عنوان مسئله آدم‌خواری مطرح بوده و هست.[۳]

بیان شبهه

بر اساس شبهه آکل و مأکول، اگر انسانی غذای انسان دیگر شود، آیا اجزای مأکول (خورده شده) در معاد، در بدن آکِل (فردی که اجزای بدن دیگری را خورده) باز می‌گردد و یا در بدن مَأْکول (شخصی که بدنش خورده شده)؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد.[۴]

این شبهه به این صورت نیز مطرح شده که اگر کافری بدن انسان مؤمنی را بخورد، در صورت حشر بدن‌های دنیوی، لازم می‌آید فرد مؤمن عذاب شود و فرد کافر پاداش بگیرد.[۵]

گستره شبهه

باید توجه داشت که این شبهه اختصاص به این ندارد که آکل، انسان باشد، بلکه می‌توان آن را بسیار گسترده‌تر مطرح ساخت. توضیح آن این است که انسان پس از مرگ تبدیل به خاک می‌شود و مسلّم است که با گذشت زمان، بدنِ خاک‌شده جذب ریشه گیاهان می‌شود و به صورت میوه و انواع محصولات گیاهی در دسترس انسان و دیگر جانداران قرار می‌گیرد.

باتوجه به اینکه انسان از محصولات گیاهی تغذیه می‌کند یا جانداران آن محصولات را می‌خورند و سپس گوشت آنها از راه تغذیه جزو بدن آدمی می‌شود، شبهه آکل و مأکول باز به میان می‌آید.

پاسخ

پاسخ‌های گوناگونی به این شبهه داده شده است. یکی از پاسخ‌های معروف در میان متکلمان[۶] این است که گفته‌اند انسان از دو گونه اجزا ترکیب یافته است: اجزای اصلی و اجزای فرعی و زاید. واقعیت و حقیقت انسان به اجزای اصلی بستگی دارد. اجزای اصلی بدن هر شخص از اول تا آخر عمر باقی می‌ماند و به جزء اصلیِ بدنِ فرد دیگر تبدیل نمی‌شود. همین اجزای اصلی نیز در معاد بازگردانده می‌شوند.[۷] بنابراین اگر بدن انسانی غذای شخصی دیگر شود، آنچه از اجزای مأکول به‌تدریج جزو بدن آکل می‌شود، جزو اجزای زاید یا غیراصلی است؛ اما اجزای اصلی ثابت بوده و تغییر و تحول نمی‌پذیرند.[۸]

صدرالمتألهین در اسفار پاسخ متکلمان را نقل کرده، ولی آن را ناکافی و مبهم دانسته است.[۹] امام خمینی نیز پاسخ متکلمان را سخیف و واضح البطلان و خنده‌آور دانسته و معتقد است با این نظریه، نمی‌توان شبهه را پاسخ داد.[۱۰]

پاسخ صدرالمتالهین

به عقیده صدرالمتألهین، آنچه در روز رستاخیز از انسان محشور می‌شود، نه یک بدن مثالی و نه یک بدن عنصری دیگر، بلکه نفس و بدن انسان بعینه است، به گونه‌ای که این فرد در جهان دیگر برای دیگران به روشنی قابل شناسایی است، و هر کس او را ببیند، به آسانی می‌تواند بگوید این همان کسی است که در دنیا او را می‌شناخته است.

دلیل این مدعا این است که ملاک حقیقت و تشخّص انسان، نفس ناطقه اوست.[۱۱] به دیگر سخن می‌توان گفت صرف نظر از تعلق نفس به بدن، بدن دارای ذات و حقیقت نیست و از تعین خاص نیز برخوردار نیست؛ پس وقتی شخص انسان مأکول واقع می‌شود و اجزای بدنش از طریق تغذیه جزو بدن یک درنده یا انسان دیگر می‌شود، به شخصیت انسانی وی آسیبی نمی‌رسد و او در روز حشر با بدنی که به نفس ناطقه‌اش متشخص و متعین است محشور می‌شود؛ اگرچه اجزای آن تغییر و تحول پذیرفته باشد.[۱۲]

تقریر دیگر از استدلال ملاصدرا در پاسخ به شبهه آکل و مأکول این است که آن بدنی که در تشخص و هویت انسان دخیل است، یک امر مبهم و نامشخص است؛ زیرا جسمی که پیوسته در حال تغییر و تبدیل است، چگونه می‌تواند شخصیت و هویت انسان را مشخص کند؛ بلکه مشخص کننده بدن هر انسانی روح اوست. وقتی روان یک انسان به بدنی تعلق گرفت، آن بدن همان بدن او است، بلکه هر چیزی که نفس و روح بدان تعلق یافت، همان چیز عین بدن او است. گویی با همین جسم در دنیا زیسته و سرد و گرم دنیا را چشیده است. بدن هر انسانی در صورت تعلق روح بدن او می‌شود و گرنه یک مشت خاک بیشتر نیست. براین باور لازم نمی آید وجود و هویت انسان پس از مرگ در مسیر دستخوش حوادث متعدد تبدل پیدا کند، همان گونه که اگر کسی چهره اش زشت و کریه شود و یا دست و پایش را قطع کنند، هویت و تشخصش دگرگون نمی‌شود. [۱۳] صدرالمتألهین برای اثبات این مدعا از ۷ اصل استفاده کرده که در کتاب مبدأ و معاد آورده است. هر یک از این اصول در فلسفه وی (حکمت متعالیه) دارای اهمیت بسیاری است. [۱۴]

ملا هادی سبزواری(۱۲۱۲-۱۲۸۹ق) در پاسخ به این شبهه می‌گوید: تمام حقیقیت هر چیزی صورت آن چیز است و اگر اجزاء بدنِ مأکول جزء بدنِ آکل بشوند به معنای این نیست که صورت آن چیز هم به آکل منتقل بشود زیرا ماده غذایی بدن مأکول به بدن آکل منتقل می‌شود نه صورت آن و صورت هیچ چیزی تبدیل به صورت چیز دیگر نخوهد شد و صورت هیچ انسانی که تمام حقیقت اوست به هیچ انسانی منتقل نخواهد شد.[۱۵] از نظر فلاسفه هر جسم خارجی دارای دو بُعد است، بُعدی که حامل قوه است «ماده» و بعدی که حامل فعلیت است «صورت» نامیده می‌شود که ماده به «ماده اولی» و «ماده ثانیه» و صورت نیز به «صورت جسمیه» و «صورت نوعیه» تقسیم می شود. صورت جسمیه فعلیت عمومی است که همه اجسام دارند و صورت نوعیه چیزی است که اختصاص به شیئ خاص دارد و شیئیت(یعنی فعلیت و تحقق) آن شیئ به صورت نوعیه آن است.ملاصدرا در تعریف صورت نوعیه می‌گوید: «ما به یکون الشیء هو بالفعل»(یعنی چیزی که شیئ با آن بالفعل می شود) او صورت را جهتِ فعلیتِ اشیاء می‌داند که عین وجود است.[۱۶]

پانویس

  1. ابراهیمی دینانی، «آکل و ماکول»، ص۳۳۷.
  2. ابراهیمی دینانی، «آکل و ماکول»، ص۳۳۷.
  3. See: Baker, «Death and the Afterlife», p377.
  4. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۹۹ و ۲۰۰؛ سبحانی، الالهیات، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص۳۹۶.
  5. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۲۰۰؛ سبحانی، الالهیات، ۱۴۱۳ق، ج۴، ص۳۹۶.
  6. قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.
  7. نگاه کنید به: علامه حلی،‌ کشف المراد، ۱۴۱۳ق، ۴۰۶ و ۴۰۷؛ تفتازانی، شرح المقاصد، ۱۴۰۹ق، ج۵، ص۹۵.
  8. قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.
  9. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۶۷.
  10. اردبیلی، تقریرات فلسفه امام خمینی، ج۳،‌ ص۲۴۱و۵۲۸.
  11. قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.
  12. قانعی خوزانی، «شبهه آکل و ماکول»، ص ۶۲۲.
  13. الملا صدرا، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۷۷.
  14. ملاصدرا، المبدأ و المعاد، ۱۳۵۴ش، ج۱، ص۳۹۵.
  15. ملاصدرا، الحکمة المتعالیة، ۱۹۸۱م، ج۹، ص۱۶۷.
  16. سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۱۱۲۳.

منابع

  • ابراهیمی دینانی، غلامحسین، «آکل و ماکول»، در دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ....
  • اردبیلی، سید عبدالغنی، تقریرات فلسفه امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول،‌ ۱۳۸۱ش.
  • تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، تحقیق عبدالرحمن عمیره، افست قم، الشریف الرضی، چاپ اول، ۱۴۰۹ق.
  • سبحانی، جعفر، الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، قم، مؤسسه امام صادق(ع)، ۱۴۱۳ق.
  • سجادی، سید جعفر، فرهنگ معارف اسلامی، تهران، نشر کومش، ۱۳۷۳ش.
  • علامه حلی، حسن بن یوسف، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، تصحیح و تعلیقه حسن حسن‌زاده آملی، قم، مرکز النشر الاسلامی، چاپ چهارم، ۱۴۱۳ق.
  • قانعی خوزانی، مهناز، «شبهه آکل و ماکول»، دانشنامه جهان اسلام، ج۲۶، تهران، بنیاد دایره المعارف اسلامی، ...
  • ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ سوم، ۱۹۸۱م.
  • ملاصدرا، محمد بن ابراهیم، المبدأ و المعاد، به کوشش جلال الدین آشتیانی، تهران، انجمن فلسفه ایران، ۱۳۵۴ش.
  • Baker, Lynne Rudder, «Death and the Afterlife», The Oxford handbook of philosophy of religion, Edited by William J. Wainwright, New York, Oxford University Press, 2005.

پیوند به بیرون