دوره فترت

مقاله قابل قبول
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
استناد ناقص
شناسه ناقص
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه

دوره فَترَت دورهٔ زمانی که پیامبری برانگیخته نشده است. بر اساس این دیدگاه در فاصلهٔ زمانی حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) پیامبری نازل نشده است. دربارهٔ سازگاری و ناسازگاری دورهٔ فترت و باور خالی‌نبودن زمین از حجت دیدگاه‌های مختلفی بیان شده است. علاوه بر فاصله میان حضرت عیسی و پیامبر اسلام دوران‌های دیگری نیز به عنوان دوران فترت در روایات آمده است. فاصله زمانی میان ادریس تا نوح،‌ نوح تا هود، صالح تا ابراهیم از دوران‌های فترت شمرده شده است. برخی اندیشمندان دورهٔ فترت را دورهٔ انقطاع رسل نمی‌دانند و معتقدند همواره پیامبرانی در میان مردم بوده‌اند و فترت را به معنای سستی و دورانی که پیامبران در تقیه و سکوت بودند، معنا می‌کنند.

لغت و تعریف

فترت در لغت به معنای انکسار و ضعف، آرامش پس از تندی و نرمی پس از شدت است.[۱] فترت رسل به دو معنای انقطاع رسل و ضعف و سستی پیامبران معنا شده است. در معنای نخست، در دوره یا دوره‌هایی هیچ پیامبری برانگیخته نشده است و در معنای دوم، پیامبران اگر چه بوده‌اند؛ اما به دلایل اجتماعی و... در ضعف و سستی بوده‌اند.

اصطلاح دورهٔ فترت از آیهٔ ۱۹ سوره مائده يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَىٰ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ أَنْ تَقُولُوا مَا جَاءَنَا مِنْ بَشِيرٍ وَلَا نَذِيرٍ ۖ فَقَدْ جَاءَكُمْ بَشِيرٌ وَنَذِيرٌ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۵–۱۹]اقتباس شده است. برخی مفسران فترت رسل به معنای انقطاع رسل و نبود پیامبران در این دوره دانسته‌اند.[۲] در روایات هم به دورانی که نبود پیامبران اطلاق می‌شود. بنا به نقل تفسیر قمی امام علی فترت رسل را «انقطاع من الرسل احتج علیهم» تفسیر می‌کند.[۳]

در مقابل دسته‌ای دیگر از مفسران، معنای انقطاع نبوت را نمی‌پذیریند و فترة من الرسل را به سکون و ضعف تفسیر کرده‌اند.[۴] جاحظ با تفسیر آن به سستی، می‌گوید میان سستی و گسست تفاوت است.[۵] صدوق فترت را به نبود پیامبران ظاهر مشهور معنا کرده است و به وجود پیامبران پنهان در این دوره قائل است.[۶] علامه طباطبایی فترت من الرسل را سکونی که پیامبری در آن نازل نشده است، معنا کرده[۷]‌ اما مقصود از فترت را فترت پیامبران صاحب شریعت می‌داند نه مطلق پیامبران.[۸]

فترت در فترة من الرسل اگر به معنای سستی باشد، به دورانی که رکود و ضعف در ارسال رسل بوده گفته می‌شود نه دوران نبود پیامبران.[۹] و فترت به این معنا به معنای دوران ضعف، تقیه و خانه‌نشینی است.

ادلهٔ فترت

در قرآن و روایات فترت[۱۰]، ازمان الفترات[۱۱]، فترة من الرسل[۱۲] و فترة من الائمه[۱۳] ذکر شده است.[۱۴]

موافقین انقطاع رسل به چندین آیه از قرآن استناد می‌کنند. این آیات دلالت بر این دارد که در برخی زمان‌ها و مکان‌ها پیامبری نبوده است:

  1. یا اهل الکتاب قد جاءکم رسولنا یبین لکم علی فترة من الرسل ان تقولوا ما جاءنا من بشیر ولانذیر.[۱۵]
  2. لتنذر قوما ما اتاهم من نذیر من قبلک لعلهم یتذکرون.[۱۶]
  3. بل هو الحق من ربک لتنذر قوما ما آتاهم من نذیر قبلک.. .[۱۷]
  4. تنزیل العزیز الرحیم لتنذر قما ما انذر آباءهم فهم غافلون.[۱۸]
  5. ولو شئنا لبعثنا فی کل قریة نذیرا.[۱۹]

دوره‌های فترت

در دوران بعثت انبیاء از حضرت آدم(ع) تا پیامبر اسلام، چند دوره به عنوان دورهٔ فترت شمرده شده است:[۲۰]

  • فترت میان ادریس و نوح.
  • بین نوح و هود به مدت هشتصد سال.
  • فترت میان صالح و ابراهیم به مدت ۶۳۰ سال.
  • فترت میان عیسی و حضرت محمد(ص). آنچه به عنوان فترت معروف است و از آن سخن می‌گویند این دوره از فترت است که در برخی روایات ۵۰۰ سال[۲۱] و در برخی روایات ششصد سال[۲۲] شمرده شده است. این دوره پس از ارسال انبیاء بنی اسرائیل است. مطابق نقل میان حضرت موسی و عیسی ۱۷۰۰سال فاصله بود و هیچ فترتی نبود و هزار پیامبر از بنی‌اسرائیل در این مدت مردم را دعوت می‌کردند.[۲۳]

روایات معارض دورهٔ فترت

مطابق برخی روایات، در این دوره‌ها پیامبرانی ارسال شده‌اند. در این روایات، از پیامبرانی میان حضرت آدم و نوح و میان حضرت عیسی و حضرت محمد نام برده می‌شود.[نیازمند منبع]

پیامبران میان حضرت آدم و حضرت نوح

در روایتی میان آدم و نوح از وجود ده نبی خبر داده است.[۲۴] در روایات دیگری شیث وصی آدم خوانده شده است.[۲۵] در منابع اهل سنت همین مضمون تکرار شده است.[۲۶] و در برخی گزارش‌ها نام اوصیایی تا نوح آمده است.[۲۷] طوسی ذیل آیه «کان الناس امة واحدة فبعث الله النبییین» می‌گوید این دوره دوران اختفاء و انزوای حجت‌های الهی به دلیل ترس و تقیه بوده است.[۲۸]

انبیاء و اوصیاء میان حضرت عیسی و حضرت محمد

برخی روایات از وجود پیامبرانی میان حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) نام می‌برند. به عنوان نمونه می‌توان از خالد بن سنان عبسی نام برد.[۲۹] صدوق اخبار دربارهٔ خالد بن سنان را غیرقابل انکار می‌داند.[۳۰] طبرسی از ارسال چهار پیامبر در این مدت خبر می‌دهد.[۳۱] قرطبی سه تن از این پیامبران را در اوایل فاصله میان حضرت عیسی و حضرت محمد می‌داند که در آیهٔ ۱۳ سورهٔ یاسین به آنها اشاره شده است و به نقل از کلبی چهارمی را خالد بن سنان می‌شمارد.[۳۲] مسعودی در مروج الذهب می‌گوید: میان مسیح و محمد(ص) در دوران فترت، جمعی از اهل توحید بودند که به رستاخیز اعتقاد داشتند. درباره ایشان اختلاف نظر وجود دارد؛ بعضی گفته‌اند که اینان نبی بودند. از جمله این افراد: حنظلة بن صفوان پیامبر اصحاب الرس، اسکندر، اصحاب کهف، جرجیس، شمعون، اصحاب اخدود، خالد بن سنان عبسی، رئاب الشنی، اسعد بو کرب الحمیری، قیس بن ساعدة الایادی، بحیراء راهب می‌باشد.[۳۳]

در روایات نیز از وجود حجت‌های الهی در دوره میان حضرت عیسی تا پیامبر اسلام خبر می‌دهند. در برخی روایات اگرچه از نبود انبیاء می‌گوید؛ اما از وجود عالم خبر می‌دهد.[۳۴] برخی روایات اوصیاء در این زمان را می‌شمارند.[۳۵] در برخی روایات فردی به نام «آبی» آخرین وصی خوانده شده است. او میراث انبیاء را به پیامبر اسلام تسلیم کرد و پس از آن درگذشت.[۳۶]

دوره فترت و خالی نبودن زمین از حجت

در نگاه ابتدایی انقطاع رسل در یک دوره زمانی با خالی نبودن زمین از حجت ناسازگار است. به باور شیخ صدوق، اگر فترت به معنای خالی شدن زمین از حجت باشد، مخالف روایاتی است که می‌گوید زمین از حجت هیچ‌گاه خالی نخواهد شد.[۳۷]برای رفع این ناسازگاری پاسخ‌های گوناگونی گفته شده است. گاه دورهٔ فترت به معنای انقطاع رسل نفی شده است و گاه حجت را اعم از انبیاء و اوصیاء و علماء دانسته‌اند.

  1. شیخ صدوق با استناد به روایاتی که از اوصیاء این دوره نام می‌برد، فترت را به معنای پنهان بودن و آشکار نبودن دعوت می‌داند نه نبود حجت.[۳۸]
  2. شیخ طوسی نیز با استناد به خالی نبودن زمین از حجت می‌گوید به دلیل اندک بودن پیروان آنها، به دلیل ترس و تقیه آنها ظاهر نبودند.[۳۹] طبری[۴۰] و طوسی[۴۱] نیز مانند صدوق انقطاع رسل را نمی‌پذیریند و بر این باورند که برای همهٔ امت‌ها پیامبری آمده است.
  3. طباطبائی دورهٔ فترت را به نبود انبیای صاحب شریعت تفسیر می‌کند نه نبود مطلق انبیاء.[۴۲] جوادی آملی در یک احتمال دورهٔ فترت میان حضرت عیسی و حضرت محمد را به نبود انبیاء بنی‌اسرائیل تفسیر می‌کند.[۴۳]
  4. برخی از مفسرین حجت را اعم از انبیاء و اوصیاء می‌دانند و هیچ امتی را از انبیاء یا اوصیاء آنان خالی نمی‌داند.[۴۴]
  5. بیضاوی و مفسران دیگری نذیر در هر امتی را اعم از پیامبران و عالمان می‌داند.[۴۵]
  6. زمخشری با پذیرش دوران فترت نبی، نذیر در امت‌ها را انبیاء یا آثار آنان می‌داند.[۴۶]
  7. مغنیه نذیران هر امت را پیامبران، کتابهای‌شان، مصلحان و عقل و فطرت می‌داند.[۴۷]

پانویس

  1. ابن منظور، لسان العرب، ذیل فتر؛ فیروزآبادی، القاموس المحیط، ذیل فتر؛ راغب، مفردات، ذیل فتر
  2. طبرسی، مجمع البیان،‌ج۳، ص۳۰۵، ذیل آیه ۱۹ سورهٔ مائده؛طوسی، التبیان، ج۳، ص۴۷۹
  3. قمی، ج۱، ص۱۶۵
  4. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن،‌ج۶، ص۱۲۱
  5. جاحظ، رسائل الجاحظ، ج۳، ص۲۵۶
  6. صدوق، کمال الدین، ج۱، ص۶۵۹
  7. طباطبائی، المیزان، ج۵، ص۲۵۳
  8. طباطبایی، المیزان،‌ج۱۶، ص۲۴۴
  9. مهدیه رجایی، مهدی قندی، دوران‌های فترت و پیوستگی زنجیره‌ حجت‌های الهی، امامت پژوهی،ش ۱۸، زمستان ۱۳۹۴
  10. مائده، ۱۹
  11. نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷
  12. نهج البلاغه، خطبه ۱۲۹
  13. کلینی، کافی، ج۱، ص۳۴۱
  14. مهدیه رجایی، مهدی قندی، دوران‌های فترت و پیوستگی زنجیره‌ حجت‌های الهی، امامت پژوهی،ش ۱۸، زمستان ۱۳۹۴
  15. مائده ۱۹
  16. قصص ۴۶
  17. سجده ۳
  18. یس ۵-۶
  19. فرقان ۵۱
  20. مازندرانی، محمدصالح، شرح الکافی، ج۲، ص۳۵۱
  21. الروضة من الکافی، ج۸، ص۱۲۱، ح ۹۳. و مثله فی تفسیر القمّی، ج ۱، ص۲۳۲
  22. صحیح البخاری، ج ۴، ص۲۷۰.
  23. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۱۲۱
  24. صدوق، کمال الدین، ص۲۱۳-۲۱۶
  25. صدوق، علل الشرائع، ج۱، ص۱۹؛ صدوق، کمال الدین، ص۲۱۲-۲۱۵؛رواندی، الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۹۲۲-۹۲۴
  26. مسعودی، اخبار الزمان، ص۷۶
  27. آلوسی، روح المعانی، ج۳، ص۳۶۶
  28. طوسی، التبیان، ج۲، ص۱۹۴
  29. کلینی، کافی، ج ۸، ص۳۴۲؛ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۶۰
  30. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۹
  31. طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۲۷۴
  32. قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۱۲۲
  33. مسعودی، مروج الذهب، ج۱، ص۷۸-۹۱
  34. مجلسی، بحار، ج ۱۴، ص۳۴۶-۳۴۸
  35. صدوق، کمال الدین، ص۲۲۶-۲۲۸
  36. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۶
  37. صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۵۶
  38. صدوق، کمال الدین، ج ۲، ص۶۶۶
  39. طوسی، التبیان، ج۲، ص۱۹۴
  40. طبری، ج ۲۲، ص۸۶
  41. طوسی، التبیان، ج ۸، ص۴۲۵
  42. طباطبائی، المیزان، ج۱۶، ص۲۴۴
  43. جوادی آملی، تسنیم، ج ۲۲، ۲۲۹
  44. مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۳۳۲ و ج ۱۶،ص ۹۸
  45. بیضاوی، ج۴، ص۲۵۷
  46. زمخشری، کشاف، ج۳، ص۶۰۸
  47. مغنیه، الکاشف، ج۶، ص۲۸۷؛ مغنیه، تفسیر المبین، ص۵۷۵

یادداشت

منابع