حروفیه

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از حروفيه)

حروفیه جنبشی اعتقادی در دوره تیموریان با اعتقادات التقاطی و غلوآمیز مبنی بر اهمیت و مفهوم درونی حروف عربی و فارسی بودند. این جنبش براساس تصوف و باطنی‌گری و پیرامون شخصیت مؤسس آن، فضل‌اللّه نعیمی استرآبادی (۷۹۶-۷۴۰ق) شکل گرفت. حروفیه پس از قتل موسس آن، به صورت مخفی فعالیت می‌کردند و مدتی در ایران و عثمانی و مصر پیروان فراوانی یافت. در خلال قرن‌ها، پیروان حروفیه به اتهام داشتن عقاید بدعت‌آمیز سرکوب و قتل‌عام شدند. کشتار حروفیه در ایران، این مکتب را به‌کلی نابود نکرد، بلکه در لرستان و غرب ایران، با تغییر شکلی در اصول عقاید، در فرقه نقطویه و اهل حق به حیات خود ادامه داد.

به نظر حروفیه، جهان جاودانی است و پیوسته تجدید می‌شود. همچنین به نظر آنان خداوند در همه اشیا ظهور دارد، اما حروف کامل‌ترین ظهور حق در انسان است و صفت نطق در انسان، مظهرِ اللّه است و مرگ به این حقیقت راه ندارد.

جایگاه حروفیه

موسس

فضل‌الله نعیمی یا استرآبادی (۷۹۶-۷۴۰ق)، پایه‌گذار فرقه حروفیه، در ۷۴۰ق، چند سال پس از تولد تیمور گورکانی بدنیا آمد. او را مشهدی و تبریزی نیز گفته‌اند.[۱] محل تولد او استرآباد گفته شده است.[۲] پدرش در استرآباد قاضی بود.[۳] در آن زمان، تا ۷۵۴ق، استرآباد تحت تسلط طغاتیمور، از امیران مغول بود و سپس سربداران با کشتن وی، استرآباد را در تصرف گرفتند.[۴] همچنین در ۷۶۰ق، سادات مرعشی، آمل و ساری، شهرهای همسایه استرآباد را گرفتند و حکومت مرعشیان را تشکیل دادند. [۵]

فضای مذهبی آن زمان، ترکیبی از تصوف و تشیع بود.[۶] گفته شده فضل نیز در این زمان، به درویشی و عبادت روی آورد.[۷] او سپس به اصفهان رفت و ادعا کرد خوابی دیده و به مکه رفت. سپس به تبریز‌ آمد و با سلطان اویس جلایری ارتباط گرفت و در آنجا ازدواج کرد.[۸] خوارزم و سمیرم (اصفهان)، مشهد و مکه مقاصد بعدی او بودند تا دوباره به خوارزم بازگشت.[۹] در این مدت، فضل ادعا کرد خواب‌هایی دیده که به او الهام می‌کرد او فرد خاص و برگزیده است.[۱۰] فضل اثری بنام «نومنامه» دارد که خوابهای خود را به زبان استرآبادی نوشته و شرح داده است.[۱۱]

استرآبادی در خوارزم، شروع به تعبیر و تاویل خواب‌ها کرد و شهرتی بدست آورد. سپس همین کار را در خراسان و در اصفهان ادامه داد و پیروانی یافت.[۱۲] فضل در ۷۷۵ق از سفر دوم مکه به تبریز بازگشت.[۱۳] در این زمان، اویس جلایری فوت کرده و سلطان حسین جلایری جایش را گرفته بود ولی تبریز به مدت دو ماه در تصرف شاه شجاع مظفری قرار گرفت.[۱۴]

فضل‌الله ادعا کرد در تبریز سه خواب دیده که از آنها نتیجه گرفته او مهدی امام است. بنابر این دعوت خود را شروع کرد.[۱۵] او اعلام کرد: ۲۸ حرف عربی و ۳۲ حرف فارسی، پایه شناخت خداوند است. پیامبری در حضرت محمد(ص) و امامت در امام علی(ع) به کمال رسیده[۱۶] و خودش هم مهدی موعود، پیامبر و خلیفه خدا است.[۱۷]

استرآبادی سپس به اصفهان رفت و هفت نفر را بعنوان داعی برگزید تا در جهان اسلام، به دعوت و تبلیغ بپردازند.[۱۸] او سپس اصفهان را ترک کرده و در ۷۸۸ق در دامغان، تیمور را به آیین خود دعوت کرد ولی تیمور نپذیرفت و برخی از علمای همراه‌ش، او را به کشتن استرآبادی تشویق کردند.[۱۹][یادداشت ۱] فضل‌الله پس اقامتی کوتاه در گیلان، به سلطانیه مقر حکومت میران‌شاه، فرزند تیمور و حاکم سلطانیه، رفت و با وی ارتباط گرفت. باکو مقصد بعدی او شد و تبلیغ خود را در آن شهر ادامه داد. پس از چندی فضل‌الله با فتوای علمای سمرقند و گیلان، توسط شیخ ابراهیم، حاکم شروان دستگیر شد و در نخجوان سال ۷۹۶ق توسط میران‌شاه کشته شد و جسدش نیز در ۸۰۴ق بدستور تیمور سوزانده شد.[۲۰]

وجه تسمیه

حروفیه پیروان فضل‌اللّه نعیمی استرآبادی و جنبشی سیاسی اجتماعی با عناصری از تصوف، باطنی‌گری، آموزش‌های اسماعیلیان و غالیان در اواخر سده هشتم هستند. از آن جایی که فضل‌اللّه برای حروف، ویژگی‌های اسرارآمیزی قائل بود، به فضل‌اللّه حروفی مشهور شد و پیروانش به حروفیه شهرت یافتند[۲۱] این مکتب در ایران و عثمانی و مصر پیروان فراوانی یافت[۲۲] ولی در خلال قرن‌ها، پیروانش به اتهام داشتن عقاید بدعت‌آمیز، در این ممالک سرکوب و قتل‌عام شدند[۲۳].

دیدگاه‌های اصلی حروفیه

کلمه و حروف

حروفیه برای کلمه و حروف و اصوات با استفاده از حساب جمل خواص عجیبی قائل‌اند و برخی آیات و معارف دینی را از همین راه تأویل و تفسیر می‌کنند، از جمله می‌گویند گزاره دستِ قدرتِ حق در همه اشیا وجود دارد، به این معنا نیست که خداوند دست دارد؛ خداوند از داشتن دست و پا منزه است، اما راز این کلمات از طریق حساب جمل به دست می‌آید: «ید» به حروف ابجد ۱۴ و یدَین ۲۸ می‌شود؛ پس با همین ۲۸ حرف، که در کلام عرب متداول است، حقْ دستِ قدرتِ خود را در همه اشیا نهاد[۲۴]. به نظر آنان کلمات وسیله خلق عالم هستند. بنابراین، واژه‌هایی که برای نامیدن اشیا به کار می‌بریم، کلماتی اعتباری برای نامیدن اشیا نیستند، بلکه کلام حق و ماهیت خود اشیا هستند، پس اسماء عین مسمی خواهند بود و ۳۲ حرف الفبای فارسی نیز اجزای همه اسماء را تشکیل داده‌اند. انسان با شناختن همین اسما، که عین مسمی هستند، به معلمی فرشتگان و جانشینی حق نایل شده است[۲۵]. از نظر آنان، بعضی از این ۳۲ حرف در هریک از کتابهای آسمانی مذکور است؛ در تورات ۲۲ حرف، در انجیل ۲۴ و در قرآن ۲۸ حرف[۲۶]. اما از ۲۸ حرفی که در قرآن هست، چهارده حرف (حروف مقطعه) شرافت دارد. این چهارده حرف امّالکتاب و آیات محکمات است. از تلفظ این چهارده حرف، سه حرف دیگر (ف، د، و) نیز ظاهر می‌شود و یازده حرف دیگر نیز از همان چهارده حرف به دست می‌آید، که تعبیر «اُخَرُ متشابهات» ناظر به همین نکته است[۲۷]. آن چهار حرفی که در قرآن نیامده است (پ، چ، ژ، گ)، با همین شکل ده حرف (پی، چیم، ژی، گاف) خواهند بود و عَشَره کامله که در قرآن هست به این حروف اشاره دارد، زیرا صورتاً چهار حرف و لفظاً ده حرف و مجموعاً چهارده حرف می‌شود[۲۸].

درباره جهان

همچنین از متون حروفیه استنباط می‌شود که به نظر حروفیه جهان جاودانی است و پیوسته تجدید می‌شود. این تجدید حیات سه مرحله دارد: نبوت، امامت و الوهیت. حضرت خاتم‌الانبیاء صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم هم صاحب نبوت بود و هم صاحب ولایت، و نبوت به وجود او ختم می‌شود و حضرت علی علیه‌السلام صاحب ولایت و مظهر الوهیت بود و ولایت به وجود او ختم می‌شود؛ ازاین‌رو، مقام جانشینی او فقط مظهری از الوهیت است و اولین وصی و قائم مقام او پس از فضل‌اللّه، دخترش کلمةاللّه هی العلیا است[۲۹].

درباره حقیقت و صورت‌هایش

از عقاید دیگر آنها این است که هیچ حقیقتی بی‌صورت نیست و نخواهد بود. دلیل قطعی آنان بر اثبات این امر این است که حق در قیامت به صورتی که بخواهد مرئی خواهد شد و اهل بینش به لقای او مشرّف خواهند شد. حق در این عالم هم به صورتهای گوناگون متجلی می‌شود، اما به رغم تجلی حق در کثرات اسماء، وحدت ذات حق باقی است[۳۰]. پس، مانند طرفداران وحدت وجود، به نظر حروفیه خداوند در همه اشیا ظهور دارد، اما کامل‌ترین ظهور حق در انسان است. خدا روح خود را به صورت کلمه در مریم دمید و عیسی علیه‌السلام پدید آمد و آن امانت هم که خدا به انسان داده، نطق یا قدرت بر ادای کلمه بوده است. به واسطه همین نطق، انسان آیینه وجه الهی و هیکل رحمانی و مسجود فرشتگان است[۳۱]. صفت نطق، مظهرِ اللّه است و مرگ به این حقیقت راه ندارد. پس کلمه، سرچشمه حیات باقی خواهد بود؛ ازاین‌رو عیسی نیز، که کلام و نطق حق است، زندگی جاوید دارد.[۳۲]

حروفیان و تشیع

تأثیرات تشیع در حروفیه را در نقل احادیث شیعه، قبول برخی معتقدات شیعه، و ستایشِ امامان شیعی می‌توان یافت. با این همه، مخالفت‌هایی با اسلام و پاره‌ای از معتقدات خاص شیعه را نیز به آنان نسبت داده‌اند، از جمله اینکه آنان فضل‌الله حروفی را مهدی می‌دانستند[۳۳]. در میان علمای شیعه، امینی (ص ۷۹-۸۰، ۹۸-۹۹) شرح حال ستایش‌آمیزی درباره فضل‌الله حروفی و نسیمی نوشته و آن دو را جامع علوم عقلی و نقلی و از سادات صحیح‌النسب و شهدای عالی‌قدر شیعه دانسته است. آقابزرگ طهرانی[۳۴] نیز از فضل‌الله حروفی با عنوان شهید یاد کرده است.[۳۵]فضل‌الله را حکیم، عارف و دارای علوم ظاهری و باطنی و صاحب کرامات معرفی کرده است که به فتوای جهالِ متلبس به لباسِ اهلِ علم کشته شد. وی[۳۶]نسیمی را هم عارف، عالم، محدّث، شاعر و پیرو اصول طریقتِ «سیدشاه فضل نعیمی» معرفی کرده است.

تقید یا عدم تقید حروفیان به شرع

درباره حروفیان و بنیان‌گذار مکتب آنان گزارش‌های ضد و نقیضی به چشم می‌خورد که تمیز درست را از نادرست دشوار می‌کند.

در پاره‌ای منابع، از تقید سخت آنان به اعتقادات و مبانی اسلام سخن رفته و در پاره‌ای دیگر به انکار اعتقادات دینی و عدم تقید آنان اشاره شده است. از جمله منابع دسته اول، خوابنامه اثر نصرالله بن حسن نافجی، شاگرد فضل‌الله، است، زیرا نصرالله مدت درازی با فضل‌الله به سر برد و زندگی زاهدانه او و یارانش را در این کتاب ترسیم کرد[۳۷]. او نوشته است در سراسر خراسان و عراق و آذربایجان و شروان ایشان را حلال‌خور و راستگو می‌خواندند. آنان روزها به روزه و شب‌ها به عبادت بیدار بودند و در رعایت احکام، اهتمامی بلیغ می‌ورزیدند و به‌حدی تسلیم قضای الهی بودند که هیچ مصیبت و بلایی نمی‌توانست آنان را پریشان کند[۳۸].

برخی نیز معتقدند حروفیان، محرّمات را مباح دانسته و واجبات را ترک گفته‌اند[۳۹]. همچنین متهم‌اند که فضل‌الله را به عنوان ظهور ذات حق می‌پذیرند و آثارش را، مانند جاودان‌نامه، محبت‌نامه و عرش‌نامه، الهی می‌شمرند و در عبادات اسلامی تغییراتی داده‌اند، مثلاً در اذان و اقامه اشهد ان لااله الا فضل‌الله می‌گویند و هنگام وضو اشعاری به فارسی می‌خوانند که درباره معتقدات حروفیه است و حج را در النجق، محل قتل فضل‌الله، برپا می‌دارند[۴۰]. گفته می‌شود که آنچه از ایشان در موافقت با احکام و سنن اسلامی نقل شده، ناشی از تقیه* بوده است[۴۱].

بعضی از نویسندگان باتوجه به زندگی فضل‌الله و آثار او بر این نظر بوده‌اند که همه این موارد را نمی‌توان به تقیه حمل کرد، اما اعتقاد به اینکه حروفیان در مورد اعتقادات و مبادی دینی اختلاف‌نظر داشتند[۴۲] یا اینکه حروفیه در طی تاریخ خود دچار تغییر و تحولاتی شده و در یک دوره، به‌خصوص پس از مرگ فضل‌الله و دو خلیفه‌اش علی‌الاعلی و نسیمی، مطالب خلاف اعتقادات اسلامی در آنها راه یافته است، می‌تواند منطقی‌تر باشد. البته اصطلاحات و زبانی که حروفیه برای بیان مقاصد خود به‌کار می‌بردند و اعتقاد به وحدت وجود نیز از جمله عواملی است که افراد را در فهم مقاصد آنها دچار مشکل می‌کند و گاه موجب می‌گردد حروفیه را متهم به انکار خدا یا اعتقاد به خدایی فضل‌الله حروفی کنند.

حروفیه پس از قتل بنیانگذارش

  1. حلب: پس از قتل فضل‌الله به فرمان تیمور گورکانی، بنا به وصیت فضل‌الله، هوادارانش در اطراف و اکناف پراکنده شدند و پنهانی به نشر افکار حروفی‌گری پرداختند[۴۳]. یکی از پیروان او، به نام نسیم‌الدین یا نسیمی شاعر، در ۸۲۱ در حلب به ترویج این افکار پرداخت و طرفداران بسیار یافت، اما به فتوای علمای حلب، وی را با شکنجه بسیار کشتند[۴۴].
  2. ماوراء النهر و خراسان: در زمان شاهرخ میرزا (حک:۸۵۰-۸۰۷ق)، فرزند و جانشین تیمور پیروان حروفیه در ماوراءالنهر و هرات طرفدارانی یافتند، شاهرخ دستور به اخراج آنان داد و چون بر این امر پافشاری کرد آنان هم در مقام کشتن او برآمدند[۴۵]

در سال ۸۳۰ق، پس از نماز جمعه، در مسجد جامع هرات یکی از مریدان فضل‌الله، به نام احمد لُر، کاردی در شکم شاهرخ فرو کرد، اما بعد یکی از نگهبانان، احمد لر را کشت و شاهرخ نیز درمان شد. بایسنغر میرزا، فرزند شاهرخ، به تفحص درباره کسانی پرداخت که به حجره احمدلر رفت‌وآمد می‌کردند. در این ماجرا خواجه عضدالدین، نواده دختری فضل‌الله، همراه با جمعی که متهم به دوستی با احمد لر بودند، کشته و سوزانده شدند. علاوه بر این، وقتی به بایسنغر میرزا خبر رسید که احمد لر گاهی ملازم سید قاسم انوار بوده است، دستور داد تا انوار از خراسان برود و او به‌ناچار آنجا را ترک کرد.[۴۶] از دیگر کسانی که در این ماجرا در معرض اتهام قرار گرفتند، صائن‌الدین علی ترکه اصفهانی بود. وی را نیز دستگیر کردند و نخست به کردستان و سپس به تبریز و گیلان و نطنز فرستادند تا سرانجام در ۸۳۵ یا ۸۳۶ درگذشت[۴۷] امیر نوراللّه (نوه فضل‌الله) و امیر غیاث‌الدین (مؤلف استوانامه) نیز بازداشت و پس از محاکمه طولانی آزاد شدند[۴۸].

  1. اصفهان: در اصفهان در ۸۳۴، حروفیان به رهبری شخصی به نام حاجی سرخ، قیام کردند و دو پسر عبدالصمد را، که از امرای شاهرخ بودند، کشتند ولی سرانجام شکست خوردند و خود کشته شدند[۴۹] در قرن نهم نیز در آذربایجان، در زمان استیلای جهانشاه قراقوینلو، حروفیان عقاید خود را آشکار می‌کردند و با شاه هم مراوده داشتند. این گروه را شخصی به نام یوسف، همراه با دختر فضل‌الله ملقب به «کلمة الله هی العلیا»، مادر خواجه عضدالدین، رهبری می‌کرد. تبلیغات آنان گویا جهانشاه را نیز به آنان متمایل کرده بود. اما سرانجام با فتوای علما، از جمله نجم‌الدین اسکویی (متوفای ۸۷۹)، جهانشاه مجبور شد فرمان کشتن و سوزاندن این دو و پانصد تن از حروفیان را بدهد[۵۰]

در ایران کشتار حروفیه، این مکتب را به‌کلی نابود نکرد، بلکه در لرستان و غرب ایران، با تغییر شکلی در اصول عقاید، در فرقه نقطویه و اهل حق به حیات خود ادامه داد[۵۱]

  1. شام و آناتولی: در همین قرن یکی از خلفای فضل‌الله، ملقب به علی‌الاعلی، به شام و آناطولی سفر کرد و به تبلیغ عقاید حروفیه پرداخت[۵۲]. وی سرانجام به قِرشهر آناطولی رفت و در خانقاه حاجی بکتاش ولی مقیم شد و پس از مدتی توجه ساکنان خانقاه را به خود جلب کرد و نهانی به تعلیم کتاب جاودان‌نامه اثر فضل‌الله پرداخت. وی برای اینکه رموز و حقایق کتاب جاودان‌نامه فهم شود، کتابی به نام مفتاح‌الحیات تألیف کرد. او مدعی بود که این تعالیم اسرار و رازهای حاجی بکتاش است. گفته می‌شود که به تدریج از همین راه بود که تعالیم حروفیه، به جای تعالیم بکتاشیه، ترویج شد و بدین‌ترتیب حروفیان برای در امان ماندن از تعدیات مخالفان، خود را بکتاشی وانمود کردند. اما با همه احتیاطی که می‌کردند، بارها در آن خطه گرفتار عقاب‌های شدید شدند[۵۳]. از جمله در زمان سلطان محمد فاتح این عده سعی داشتند از یک سو در بین سپاه ینی‌چری طرفدار جمع کنند و از سوی دیگر پادشاه را تحت تأثیر قرار دهند؛ حتی یکی از حروفیه نزد سلطان رفت و پاره‌ای از تعالیم خود را برای او اظهار کرد تا آنکه سلطان به او متمایل شد و او را با پیروانش در قصر پناه داد. این امر موجب رنجش وزیر وی، محمودپاشا شد. وی این مطلب را با فخرالدین عجمی(متوفای ۸۶۵)، از شاگردان میرسید شریف جرجانی، در میان گذاشت. سرانجام، به کمک عجمی، همه حروفیه دستگیر و به فتوای او واجب‌القتل شدند. سلطان هم ناچار سکوت کرد و در نتیجه، همه حروفیه در مصلای شهر سوزانده شدند[۵۴]. در دوره سلیمان قانونی نیز حروفیان را از قلمرو عثمانیان تبعید کردند[۵۵] با این حال، حروفیان در سده‌های دهم و یازدهم به نفوذ خود در جامعه عثمانی ادامه دادند؛ البته فرمان‌هایی نیز برای تعقیب و دستگیری و اعدام حروفیان در مناطق گوناگون آناطولی و روم‌ایلی صادر می‌شد. مثلاً در ۹۸۰ فرمانی صادر شد که به موجب آن شماری از حروفیان در روم‌ایلی دستگیر و دو تن از آنان کشته شدند[۵۶]

در ۱۲۴۰، در زمان سلطان محمود، نیز بسیاری از حروفیان و بکتاشیان کشته شدند و خانقاه‌های حروفی بکتاشی را ویران و اموال‌شان را به نقشبندیان واگذار کردند. از آن پس، بسیاری از مشایخ آنان که جان سالم به در برده بودند در سلک درویشان نقشبندیه، قادریه، رفاعیه و سعدیه درآمدند و در این خانقاه‌ها، با حزم و احتیاط، محرمانه به نشر عقاید خود پرداختند[۵۷]

حروفیان بر فرهنگ و هنر و اوضاع اجتماعی و سیاسی عثمانیان تأثیر عمیقی گذاشتند و به‌ویژه در بین مردم سرزمین‌های بالکان، که تازه مسلمان شده بودند، طرفدارانی یافتند. برخی دولتمردان و شاعران عثمانی از این نهضت تأثیر گرفتند، از جمله شاعرانی چون ساری عبدالله چلبی، تمنایی و محیی‌الدین ابدال و شاعر و مورخ علی مصطفی‌افندی گلیبولیلی[۵۸].

شخصیت‌های حروفی و آثارشان

  • کلمة الله هی‌العلیا، دختر فضل‌الله، که اشعار عرفانی می‌سرود[۵۹] و برطبق وصیت‌نامه فضل‌الله، جانشین وی دانسته شده است[۶۰]. حشری‌تبریزی در روضه‌اطهار[۶۱] وی را همسر یکی از مجذوبان، به نام پیر ترابی، دانسته است[۶۲]
  • امیرسیدعلی، ملقب به علی‌العالی‌الاعلی یا علی الاعلی (متوفای ۸۲۲)، شاگرد و مهم‌ترین خلیفه فضل‌الله، که در نوزده سالگی در اصفهان با فضل‌الله ملاقات کرد و جاودان‌نامه او را به نظم درآورد. او منظومه‌ای نیز به نام قیامت‌نامه به فارسی دارد که در آن ماجرای قتل فضل‌الله را وصف کرده است[۶۳]. گفته شده است که وی عقاید حروفیه را در قلمرو عثمانیان منتشر ساخت[۶۴]
  • میرشریف (متوفای ۱۰۵۹)، از خلفای فضل‌الله و مؤلف کتابی به فارسی به نام بیان‌الواقع، که در آن اسامی خلفای فضل‌الله را یاد کرده است[۶۵]. نسخه‌ای از این کتاب در کتابخانه ملی ملک موجود است[۶۶] از دیگر آثار او حج‌نامه، محشرنامه، اسم و مسمی است[۶۷]
  • حمزه(متوفای ۱۰۳۳)، که با چند واسطه خلیفه میرفاضلی بوده و میرفاضلی خود خلیفه علی‌الاعلی بوده است. وی بر جاودان‌نامه شرح‌هایی به صورت حاشیه نوشته است. خلیفه حمزه، محمد اشقورت دده، نیز آثار مهمی درباره عقاید حروفیه دارد که از جمله آنها صلات‌نامه است[۶۸].
  • رفیعی، شاعر ترک، از شاگردان و خلفای نسیمی[۶۹]
  • عزالدین عبدالمجیدبن فرشته‌اوغلی، از حروفیان قرن نهم، که آخرت‌نامه و عشق‌نامه را نوشت و خواب‌نامه فضل‌الله را به ترکی ترجمه کرد[۷۰]. عشق‌نامه را جاودان یا جاودان صغیر نیز نامیده‌اند[۷۱]. در ۱۲۸۸ بکتاشی‌ها این کتاب را چاپ کردند[۷۲]. وی کتاب دیگرش، هدایت‌نامه، را تحت‌تأثیر محبت‌نامه فضل‌اللّه تألیف کرد[۷۳]
  • امیر غیاث‌الدین محمدبن حسین‌بن محمد خراسانی استرآبادی، خواهرزاده علی‌الاعلی، که احتمالاً از خلفای او بوده است. او مثنوی فارسی استوانامه را در ۸۳۶ در اصفهان نوشت. موضوع مثنوی استوانامه، رفتن اسکندر به طلب آب حیات است[۷۴]. یک نسخه از این کتاب در کتابخانه ملی ملک وجود دارد[۷۵]
  • کمال هاشمی، یا کمال‌الدین هاشمی/ هاشمیه، احتمالا همان کسی است که دست نوشته‌های جاودان‌نامه را بازنویسی و تدوین کرده است[۷۶]
  • امیرسید اسحاق، خلیفه دیگر فضل‌الله و همشهری او، آثاری مانند اشارت‌نامه، تراب‌نامه و خواب‌نامه دارد[۷۷]. محرمنامه، از دیگر آثار وی، در ۱۳۲۷/ ۱۹۰۹ در لیدن چاپ شد. در کتاب محرمنامه بسیاری از اصول عقاید حروفیان تشریح شده‌است[۷۸]؛ برای دیگر شخصیت‌های علمی و ادبی در قلمرو عثمانی که از حروفیه متأثر بوده‌اند[۷۹]

واژه‌نامه‌های حروفیان

حروفیان برای فهمیدن کتاب‌های فضل‌اللّه، واژه‌نامه‌ای از واژه‌های گرگانی آثار او درست کرده بودند که زمان تألیف و مؤلف آنها معلوم نیست. یکی از این کتاب‌ها لغت استرآبادی نام دارد[۸۰]. صادق کیا نیز در کتاب خود (ص ۴۸۲۰۹) واژه‌های گرگانی را که در برخی رسایل حروفیه آمده، گردآورده و معنای آنها را نوشته است. گفتنی است که فضل اللّه و پیروان او، به جای پاره‌ای از واژه‌های فارسی یا عربی، گاهی یک یا چند حرف از آنها را می‌نوشتند و برای بازشناختن آنها از واژه‌های درست و کامل، بر روی آنها مد یا خطی می‌کشیدند. این کوتاه‌نویسی، که به چند صورت نوشته می‌شود، گاه خواندن نوشته‌های حروفیان را دشوارتر می‌کند؛ ازاین‌رو، آنان جزوه‌ای در این باره به نام مفتاح حروف جاودان یا مفتاح کتب حروفیان یا مفتاح‌الحیات نوشته‌اند[۸۱]، برای نمونه‌هایی از این نشانه‌ها[۸۲].

ردیه‌نویسی بر حروفیه

مخالفان حروفیه نیز ردیه‌هایی نوشته‌اند، از جمله اسحاق‌افندی در ۱۲۸۸ کشف‌الاسرار و دفع‌الاشرار را به ترکی نوشت. این ردیه در ۱۲۹۱ چاپ شد[۸۳]659؛ برای فهرست تحقیقات مختلف درباره آثار آنها[۸۴].


برای مطالعه بیشتر

  1. ار، فاتح اسلو، «حروفیه:تاریخ، عقاید، عبادات»، ترجمه: داود وفایی، تهران، انتشارات مولی، ۱۳۹۱ش.

پانویس

  1. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۴.
  2. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۵.
  3. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۶.
  4. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۷.
  5. مرعشی، تاریخ طبرستان، ۱۳۶۸ش، ص۱۷۸-۲۲۲.
  6. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۷.
  7. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۰-۹.
  8. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۷.
  9. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۲.
  10. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۳.
  11. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۴.
  12. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۴.
  13. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۹و۲۰.
  14. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۶.
  15. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۱۸.
  16. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۵۶.
  17. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۵۶.
  18. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۲۰.
  19. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۲۱.
  20. آژند، حروفیه در تاریخ، ۱۳۶۹ش، ص۳۴.
  21. کیا، ص۹
  22. رجوع کنید به گولپینارلی، ص۳۶
  23. رجوع کنید به ادامه مقاله
  24. رجوع کنید به اسکندرنامه، ص۱۱۱
  25. رجوع کنید به همان، ص۱۱۴-۱۱۵
  26. رجوع کنید به هدایتنامه، ص۲
  27. هدایتنامه، ص۳۴
  28. هدایتنامه، ص۴۵
  29. سید اسحاق، ص۲۲-۲۳؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه
  30. نهایت‌نامه، ص۶۳
  31. رجوع کنید به اسکندرنامه، ص۱۰۰ ۱۰۷
  32. اسکندرنامه، ص۱۰۴
  33. رجوع کنید به کیا، ص۳۱۲؛ گولپینارلی، ص۲۲۲۳
  34. ج ۵، ص۷۷
  35. میرزامحمدعلی مدرس‌تبریزی ج۶، ص۲۱۸ -۲۲۰
  36. ج ۶، ص۱۷۴
  37. دانش‌پژوه، ج۱، ص۵۶۲؛ نیز رجوع کنید به ریتر، ص۲۰، ۲۵
  38. نافجی، ص۱۵۲۷
  39. رجوع کنید به سخاوی، ج۶، ص۱۷۴
  40. ریتر، ص۱۰؛ گولپینارلی، ص۲۹
  41. گولپینارلی، ص۲۷
  42. برای نمونه رجوع کنید به ریتر، ص۷۰۷۴؛ گولپینارلی، ص۲۶۲۷
  43. ابن‌حجر عسقلانی، ج۵، ص۴۶
  44. ابن‌حجر عسقلانی، ج۵، ص۴۶-۴۷؛ سخاوی، ج۶، ص۱۷۳
  45. ابن‌حجر عسقلانی، ج۵، ص۴۷، پانویس ۱؛ سخاوی، ج۶، ص۱۷۴.
  46. خوافی، ج۳، ص۱۱۱۴؛ خواندمیر، ج۳، ص۶۱۵-۶۱۷.
  47. آقابزرگ طهرانی، ج۹، قسم ۲، ص۵۷۰۵۷۱؛ نیز رجوع کنید به ترکه اصفهانی*، خاندان.
  48. گولپینارلی، ص۳۰
  49. روملو، ج۱، ص۳۰۳۳۰۴.
  50. ابن‌کربلائی، ج۱، ص۴۷۸ ۴۸۰؛ آقابزرگ طهرانی، ج۹، قسم ۴، ص۱۲-۱۷، پانویس؛ تربیت، ص۳۸۸.
  51. خیاوی، ص۲۳۹۲۴۳؛ نیز رجوع کنید به پسیخانی*، محمود.
  52. د.ا.د.ترک، ذیل مادّه؛ قس گولپینارلی، ص۳۱-۳۲، که در سفر او به آناطولی تردید دارد
  53. براون، ج۳، ص۶۶۰؛ تربیت، ص۳۸۷؛ د.ا.د.ترک، همانجا
  54. طاشکوپری‌زاده، ص۳۸۳۹؛ د.ا.د.ترک، همانجا
  55. گولپینارلی، ص۳۳؛ د.ا.د.ترک، همانجا.
  56. گولپینارلی، ص۳۲، ۳۶-۳۷؛ د.ا.د.ترک، همانجا.
  57. براون، ج۳، ص۶۶۰۶۶۱.
  58. د.ا.د.ترک، همانجا
  59. رجوع کنید به حشری‌تبریزی، ص۷۴
  60. سید اسحاق، ص۲۳؛ کیا، ص۱۰، پانویس ۲
  61. سید اسحاق، ص۲۳
  62. نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج۹، قسم ۴، ص۱۲-۱۷.
  63. گولپینارلی، ص۳۴، ۲۸؛ تربیت، ص۳۸۷
  64. براون، ج۳، ص۶۶۰؛ قس گولپینارلی، ص۳۲، که میرشریف و نسیمی را در گسترش حروفیه در این قلمرو مؤثر دانسته است.
  65. رجوع کنید به کیا، ص۳۰۰، پانویس ۱؛ گولپینارلی، ص۱۶
  66. رجوع کنید به افشار و دانش‌پژوه، ج۷، ص۴۳۸.
  67. گولپینارلی، ص۲۸.
  68. گولپینارلی، ص۱۶۱۷؛ د.ا.د.ترک، همانجا
  69. گولپینارلی، ص۲۸، ۳۲.
  70. گولپینارلی، همانجاها
  71. گولپینارلی، ص۱۴
  72. براون، ج۳، ص۵۱۷
  73. گولپینارلی، ص۱۵.
  74. گولپینارلی، ص۱۷؛ براون، ج۳، ص۵۲۰؛ دانش‌پژوه، ج۱، ص۵۶۲
  75. رجوع کنید به افشار و دانش‌پژوه، ج۲، ص۲۳.
  76. گولپینارلی، ص۱۸؛ قس کیا، ص۳۰۲.
  77. گولپینارلی، ص۲۸
  78. کیا، ص۳۷
  79. رجوع کنید به گولپینارلی، ص۳۱۳۷.
  80. کیا، ص۳۸
  81. کیا، ص۳۹
  82. رجوع کنید به گولپینارلی، ص۱۴۳۱۴۴
  83. براون، ج۳،(ص)
  84. رجوع کنید به د.ا.د.ترک، همانجا

یادداشت

  1. فضل‌الله در شعر معروف قدسیان آسمان، بیتی را درباره نپذیرفتن دعوتش توسط تیمور سروده:خاقان اردودار اگر از جان نگردد ایل من*صاحب‌قران عالمم، بر ایل و بر اردو زنم


منابع

  • آژند، یعقوب، «حروفیه در تاریخ»، تهران، نشر نی، ۱۳۶۹ش.
  • آقابزرگ طهرانی
  • ابن‌حجر عسقلانی
  • إنباء الغمر بأبناءالعمر، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۷-۱۳۹۶/ ۱۹۶۷-۱۹۷۶
  • ابن‌کربلائی، «روضات‌الجنان و جنات‌الجنان»، چاپ جعفر سلطان‌القرائی، تهران ۱۳۴۴-۱۳۴۹ش
  • اسکندرنامه، «در مجموعه رسائل حروفیه»، چاپ کلمان هوار، لیدن: بریل، ۱۳۲۷/۱۹۰۹، چاپ افست تهران ۱۳۶۰ش
  • ایرج افشار و محمدتقی دانش‌پژوه، «فهرست کتابهای خطی کتابخانه ملی ملک»، تهران ۱۳۵۲ش
  • عبدالحسین امینی، «شهداء الفضیلة»، قم ۱۳۵۲ش
  • ادوارد گرانویل براون، «تاریخ ادبی ایران»، ج۳: از سعدی تا جامی، ترجمه و حواشی علی‌اصغر حکمت، تهران ۱۳۵۷ش
  • محمدعلی تربیت، «دانشمندان آذربایجان»، تهران ۱۳۱۴ش
  • محمدامین حشری‌تبریزی، «روضه اطهار: مزارات متبرکه و محلات قدیمی تبریز و توابع»، چاپ عزیز دولت‌آبادی، تبریز ۱۳۷۱ش
  • احمدبن محمد خوافی، «مجمل فصیحی»، چاپ محسن ناجی نصرآبادی، تهران ۱۳۸۶ش
  • خواندمیر؛ روشن خیاوی، «حروفیه: تحقیق در تاریخ و آراء و عقاید»، تهران ۱۳۷۹ش
  • محمدتقی دانش‌پژوه، «فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران»، ج۱، تهران ۱۳۴۸ش
  • حسن روملو، «احسن‌التواریخ»، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۸۴ش
  • هلموت ریتر، «آغاز فرقه حروفیه»، ترجمه حشمت مؤید، بی‌جا، بی‌تا
  • محمدبن عبدالرحمان سخاوی، «الضوءاللامع لاهل القرن التاسع»، قاهره: دارالکتاب‌الاسلامی، بی‌تا
  • سیداسحاق، «محرم‌نامه»، در مجموعه رسائل حروفیه، همان
  • احمدبن مصطفی طاشکوپری‌زاده، «الشقائق النعمانیة فی علماءالدولة العثمانیة»، بیروت ۱۳۹۵/۱۹۷۵
  • محمد صادق‌کیا، «واژه‌نامه گرگانی»، تهران ۱۳۳۰ش؛ عبدالباقی گولپینارلی، فهرست متون حروفیه، ترجمه ه. سبحانی، تهران ۱۳۷۴ش
  • محمدعلی مدرس‌تبریزی، «ریحانةالادب»، تهران ۱۳۶۹ش
  • نصراللّه بن حسن نافجی، «خوابنامه»، در مجموعه نسخ خطی فارسی کتابخانه واتیکان، ف ۱۰۵۹
  • نهایت‌نامه، «در مجموعه رسائل حروفیه»، همان؛ هدایتنامه، در همان

EI2, s.v. "Hurufiyya" (by A. Bausani); TDVI­A, s.v. "Hurufilik" (by Husamettin Aksu).*


پیوند به بیرون