اولجایتو

مقاله قابل قبول
پیوند کم
رده ناقص
عدم رعایت شیوه‌نامه ارجاع
کپی‌کاری از منابع خوب
شناسه ارزیابی نشده
نیازمند خلاصه‌سازی
از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از الجایتو)
اولجایتو
گنبد سلطانیه مدفن سلطان محمد خدابنده معروف به اولجایتو
گنبد سلطانیه مدفن سلطان محمد خدابنده معروف به اولجایتو
اطلاعات شخصی
نامغیاث‌الدین محمد خدابنده
لقباولجایتو، سلطان محمد خدابنده
پدرارغون خان
مادراروک خاتون
دینشیعه
محل دفنسلطانیه (از توابع زنجان)
حکومت
سمتهشتمین پادشاه ایلخانی
سلسلهایلخانان
آغاز حکومت۱۵ ذی‌الحجه ۷۰۳ق
پایان حکومت۷۱۶ق
همزمان باعلامه حلی،
اقدامات مهمشیعه شدن، رسمی کردن تشیع در ایران برای اولین بار، ضرب سکه به نام امامان شیعه
پیش ازابوسعید
پس ازغازان‌خان


غیاث الدین محمد خدابنده مشهور به اولْجایتو یا اُلجایتو (۶۸۰ق - ۷۱۶ق)، از فرمانروایان سلسله ایلخانان ایران که در طول زندگی چند بار مذهب خود را تغییر داد و نخستین کسی بود که در دوران حکومتش به مذهب شیعه در ایران رسمیت داد و به نام امامان شیعه سکه زد و خطبه خواند.

زندگی

ایلخانان
سلاطین
عنوان دورهٔ سلطنت
هلاکوخان ۶۶۳-۶۵۱
باقاخان ۶۶۳-۶۸۰
احمد تکودار ۶۸۳-۶۸۱
ارغون ۶۹۰-۶۸۳
گیخاتو ۶۹۴-۶۹۰
بایدو ۶۹۴-۶۹۴
غازان‌خان ۷۰۳-۶۹۴
اولجایتو ۷۱۶-۷۰۳
ابوسعید ۷۳۶-۷۱۶
وزرا و امرای سرشناس
خواجه نصیر الدین طوسی
شمس الدین محمد جوینی
خواجه صدرالدین احمد
خواجه رشیدالدین فضل الله
چهره‌های سرشناس هم‌عصر
خواجه نصیر الدین طوسی
علامه حلی
...
رویدادهای مهم
شکست اسماعیلیان
سقوط خلافت عباسی
...

اولجایتو، ابتدا اولجایبوقا‌، سپس ماتمودار‌ و سرانجام خربنده‌ نامیده شده است.[۱] خربنده، پس از آنکه بر تخت نشست، اولجایتو (مرکب از دو جزء مغولی «‌اولجای‌» یعنی نیکبختی و «‌تو‌» که نشانه مالکیت و نسبت، یعنی دارای نیکبختی) و سپس سلطان محمد خدابنده خوانده شده است.[۲]

او دومین یا سومین پسر ارغون خان و اروک خاتون دانسته شده و در جایی میان مرو و سرخس زاده شده است.[۳]

اولجایتو در زمان فرمانروایی غازان (۶۹۴ -۷۰۲ق) بنابر سنت ایلخانان، در مقام ولایتعهدی، به امارت خراسان منصوب شد[۴] و در سرکوب امرای شورشی ترک و شاهزادگان مغولی رقیب، کفایت نشان داد.[۵]

بعد از درگذشت غازان در شوال ۷۰۳ق (می ۱۳۰۴)، اولجایتو پیش از آنکه خبر مرگ ایلخان را آشکار کند، دو تن از مدعیان و مخالفان احتمالی خود را از میان برداشت. اولجایتو در ۱۵ ذی‌الحجه همان سال بر تخت نشست. سپس سعدالدین و رشیدالدین فضل الله را در وزارت ابقا کرد و قتلغ شاه را به مقام امیرالاُمَرایی(فرماند ه کل نظامیان) گمارد.[۶]

اولجایتو در ۳۶ سالگی در سلطانیه درگذشت.[۷] گفته‌اند که مرگ او بر اثر زهری بود که عزالدین ابراهیم پسر خواجه رشیدالدین به اشاره پدر به ایلخان خورانده بود و خواجه و پسرش نیز به همین اتهام کشته شدند.[۸] پیکر اولجایتو در آرامگاهی در قلعه سلطانیه که خود در زمان حیات به ساختن آن فرمان داده بود، به خاک سپرده شد؛ سپس طبق وصیت او، پسرش ابوسعید، بر تخت نشست.[۹]

حکومت‌داری

اولجایتو در طول دوره حکومت خود، چندان درگیر جنگ و سرکوب شورش‌ها نبوده است؛ از همین رو، اصلاحاتی که غازان خان پیش از او در دستگاه دیوانی آغاز کرده بود و نقطه عطفی در تاریخ این سلسله به شمار می‌رفت، ادامه یافت.

اصلاحات

اولجایتو از آغاز حکمرانی خود فرمان داد که همه قوانین (یاسا) صادر شده از سوی برادرش غازان، از هر گونه تحریف مصون بماند و نیز رشیدالدین فضل الله، وزیر پرآوازه غازان را که تدبیرهای او موجد این اصلاحات بود، در سراسر حکومت خویش به خدمت گرفت.[۱۰]

پس از مرگ قوبیلای قاآن، خان بزرگ مغول در ۶۹۳ق (۱۲۹۴م)، نظارت عالیه این خانات بر سراسر قلمرو تیره‌های مختلف حکام مغول روی به ضعف نهاد. اندکی پس از آغاز حکومت اولجایتو، فرستادگان برخی از فرمانروایان مغول نزد او آمدند و پیمانی بستند مبنی بر آنکه از کشمکش با یکدیگر دوری کنند و کاروان‌های بازرگانی آزادانه در سراسر قلمرو مغولان به فعالیت بپردازند.[۱۱]

اهتمام به علم

در کتاب تاریخ وصاف، از مدرسه‌ای به نام «‌مدرسه سیاره‌» سخن گفته شده[۱۲] که از نوآوری‌های‌رشیدالدین و تاج الدین، وزیران اولجایتو، بود. در سفرهای اولجایتو، خیمه‌هایی برپا می‌شد و گروهی از علما و دانشمندان از جمله نظام الدین عبدالملک، عبدالرحمان حکیم تستری، محقق حلی وعلامه حلی، در آن به تدریس می‌پرداختند.[۱۳].

مورخان و نویسندگان نامداری در دوره فرمانروایی اولجایتو می‌زیسته‌اند.[۱۴] ابوالقاسم عبدالله بن علی کاشانی در دربار اولجایتو بود و کتاب تاریخ اولجایتو را درباره زندگی و پادشاهی او نوشت.[۱۵] رشیدالدین فضل الله، مورخ و دانشمند پرآوازه آن عصر، جلد دوم جامع التواریخ را به نام اولجایتو تالیف کرد.[۱۶] نویسنده تاریخ وصاف هم کتاب خود را به او تقدیم کرد.[۱۷]

سازندگی و عمران

بر اساس گزارش‌های تاریخی، اولجایتو به آبادانی و سازندگی مملکت توجه ویژه داشت[۱۸]. او کارهای عمرانی برادرش غازان را پی گرفت و از هنرمندان پشتیبانی کرد.یکی از مهمترین کارهای عمرانی اولجایتو، تکمیل و توسعه شهر سلطانیه بود[۱۹]. به فرمان او عمارت‌های باشکوه از جمله مسجد و بیمارستان و مدرسه در این شهر ساخته شد.[۲۰].

جنگ‌ها

نخستین و مهم‌ترین لشکرکشی او در ۷۰۶ق /۱۳۰۶م برضد امرای شورشی در گیلان رخ داد که به سبب کوههای بلند و بیشه‌های انبوه و راههای سخت پس از ۵۰ سال هنوز به فرمانبرداری از ایلخانان گردن ننهاده بودند. اولجایتو پس از هجوم سراسری به این منطقه آنها را به اطاعت واداشت. گیلان از آن پس خراجگزار ایلخانان شد [۲۱].

پس از جنگ گیلان در همین سال، اوضاع هرات در شرق قلمرو ایلخانان، اولجایتو را سخت نگران کرد، زیرا ملک فخرالدین کرت که پیش‌تر با اولجایتو نزاع داشت، هنوز برای ابراز وفاداری نزد ایلخان نیامده بود. از این رو، ایلخان سپاهی به آنجا فرستاد. در این میان فخرالدین درگذشت و نایب او محمد سام تسلیم شد.[۲۲].

در اواخر پادشاهی اولجایتو، ولایاتی در شرق، غرب و جنوب قلمرو ایلخانان دچار آشوب و باعث دل مشغولی ایلخان شد. کشمکش در شرق از زمانی آغاز شد که ایلخان کوشید با استفاده از اختلافهای داخلی نکودریان، در حوالی شاپورقان کنار رود سند، قدرت خود را توسعه دهد. تیمور با موافقت اولجایتو و همراهی لشکر خراسان، داوود خواجه امیر نکودری را شکست داد و او را به آن سوی جیحون راند (۷۱۲ق).[۲۳].

در همان ایام عزالدین بن جمال الدین ابراهیم سواحلی عامل فارس، پس از پرداخت اموالی هنگفت به ایلخان دست به مصادره اموال مردم در شیراز زد و سر به عصیان برداشت، ولی اندکی بعد از پیش سپاه ایلخان گریخت و به هرمز رفت [۲۴]. سال بعد نیز قرامانیان در آسیای صغیر بر ایلخان شوریدند و مدت کوتاهی بر قونیه و ملطیه به استقلال فرمان راندند تا امیر چوپان آنها را سرکوب کرد.[۲۵]

سیاست خارجی

روابط اولجایتو با خان اردوی زرین یا آلتین اردو (ه م) در دشت قپچاق، در آغاز دوستانه بود [۲۶]. اما ازبک خان (ه م) جانشین توقتا، ادعای پیشین خانات آلتین اردو را که اران و آذربایجان را بخشی از قلمرو خود می‌پنداشتند، تجدید کرد؛ به خصوص در اواخر حیات اولجایتو روابط او با خان اردوی زرین سخت رو به تیرگی نهاد. در ۷۱۵ق /۱۳۱۵م، بابا اغول از اردوی زرین پس از آنکه خوارزم را به باد غارت داد، به اولجایتو پناه برد و بدین سان، میان ایلخان ایران و ازبک، بدگمانی پدید آمد، ولی سرانجام بابا اغول به فرمان اولجایتو به قتل رسید و روابط او با ازبک رو به بهبود نهاد.[۲۷].

رابطه با ممالک مصر

بزرگ‌ترین دشمن ایلخانان ایران در این عصر مملوکان مصر بودند. اولجایتو در اوایل فرمانروایی کوشید تا روابط دوستانه با آنان برقرار کند [۲۸] و طی نامه‌ای که در تاریخ وصاف [۲۹] آمده، به وعد و وعید پیش آمد. این کار باعث شد نوقتا، خان اردوی زرین در تحریک سلطان مصر به یورش به قلمرو ایلخانان توفیقی نیابد.

تنها لشکرکشی اولجایتو به قلمرو مملوکان، در ۷۱۲ق /۱۳۱۲م روی داد. در این سال ملک الناصر محمدبن قلاوون به قتل مخالفان خود دست گشود و قراسنقر حاکم دمشق، جمال الدین افرم، والی حلب و بعضی دیگر از امرای شام به اولجایتو پناه بردند و او را به لشکرکشی به شام واداشتند. به روایت منابع ایرانی اولجایتو به رحبه لشکر کشید و قلعة آنجا را گشود و به بغداد بازگشت [۳۰]، اما به روایت ابوالفدا [۳۱] - که خود در آن زمان والی حماه بود - اولجایتو به سبب پایداری مدافعان و نیز قحطی، کار محاصره قلعه را پس از یک ماه رها کرد.[۳۲].

رابطه با مسیحیان اروپا

ایلخانان ایران، از همان آغاز فرمانروایی برای مقابله با ممالیک مصر می‌کوشیدند تا با پادشاهان مسیحی اروپا متحد شوند. اولجایتو نیز همین شیوه پدرش ارغون و برادرش غازان را پی گرفت.

وی در آغاز حکومت، دو سفیر نزد پاپ کلمان پنجم، فیلیپ لوبل، پادشاه فرانسه و ادوارد دوم، پادشاه انگلستان فرستاد. ایلخان در نامه‌ای به فیلیپ لوبل، پادشاه فرانسه از او خواست که بر ضد دشمن مشترک، یعنی ممالیک مصر متحد شوند.از پاسخ فیلیپ لوبل به این نامه، آگاهی در دست نیست [۳۳]. ادوارد دوم، پادشاه انگلستان نیز در سال ۷۰۷ق /۱۳۰۷م دو نامه به ایلخان نوشت. پاپ کلمان پنجم نیز در نامه‌ای که در ۶ رمضان ۷۰۷ق /۱ مارس ۱۳۰۸م به اولجایتو نوشت، از وی خواست هنگام ورود جنگجویان مسیحی به ارمنستان، اسب و آذوقه در اختیار آنان گذارد و خود با صد هزار سوار آنان را در تسخیر ارض مقدس یاری رساند[۳۴]. از این نامه‌ها پیداست که اروپای مسیحی تصور درستی از اوضاع شرق، به ویژه ایلخانان ایران و گرایشهای دینی آنها نداشتند؛ چه، گویا گمان می‌کردند که اولجایتو مسیحی است و در ترویج دین مسیح می‌کوشد، حال آنکه او خود را چنان مسلمانی می‌پنداشت که مصریان مسلمان را به سستی در ایمان متهم می‌کرد و همو در ۷۱۴ق /۱۳۱۴م به قتل ۳ راهب در تبریز و ارزنجان فرمان داد [۳۵]. به هر حال اتحاد اولجایتو با دولتهای مسیحی اروپایی هرگز تحقق نیافت [۳۶]

اولجایتو با ا¸ندرونیکوس دوم، امپراتور روم شرقی روابط دوستانه داشت و امپراتور برای حفظ قلمرو خود از یورشهای ترکمانان آسیای صغیر و کیلیکیه، با ایلخان ایران پیمان اتحاد بست و خواهر خود، مریم را بدو به زنی داد. اولجایتو نیز برای مقابله با حاکمان ترک آناتولی، ۳۰ هزار سپاهی به مرزهای غربی آسیای صغیر روانه کرد؛ با اینهمه، ترکان به تدریج قلمرو خود را گسترش دادند.[۳۷].

مذهب

اولجایتو در کودکی، به دست مادر مسیحی خود اروک خاتون و برای تبرک از پاپ نیکولاوس چهارم، به نام نیکولاوس غسل تعمید داده شد؛ اما سپس به دین بودایی درآمد [۳۸] و وقتی برادرش غازان خان اسلام آورد، او که در این زمان ولیعهد و حکمران خراسان بود، مسلمان شد و مانند برادرش مذهب حنفی اختیار کرد.[۳۹].

گرایش به مذهب شافعی

غازان خان در اواخر عمر برای زیارت حرم امام علی(ع) به نجف رفت و در همانجا به تشیع گرایش یافت و فرمان داد خطبه به نام اهل بیت بخوانند؛ اما پس از درگذشت غازان و جلوس اولجایتو، حنفیان، ایلخان جدید را بر آن داشتند که خطبه و سکه به نام خلفای راشدین کند و از همین زمان، رقابت میان فرقه‌های مختلف مذهبی در دربار ایلخان بالا گرفت و هر یک می‌کوشیدند تا اولجایتو را به کیش خود درآورند.[۴۰]. در این میان خواجه رشیدالدین که مذهب شافعی داشت [۴۱]، مولانا نظام الدین عبدالملک مراغه‌ای شافعی را شغل «‌قضاء مملکت ایران‌» داد و اولجایتو نیز چون چیرگی نظام الدین را در مباحثه با علمای فرقه‌های دیگر بدید، مذهب شافعی اختیار کرد و از آن پس اختلاف‌های مذهبی، به ویژه میان حنفیان و شافعیان در دربار ایلخان سخت بالا گرفت؛ تا آنجا که برخی از امرای مغول، با تهدید، ایلخان را به ترک مسلمانی و بازگشت به دین آبا و اجدادی خود فرا خواندند؛ اما اولجایتو همچنان بر دین خود پای فشرد.[۴۲].

شیعه شدن و رسمیت‌بخشی به مذهب تشیع

نام ائمه و عبارت علی ولی الله بر سکه دوران اولجایتو

امیر طرمطاز (ترمتاس) و تاج الدین آوجی(آوی)، دانشمند شیعی، اولجایتو را به مذهب شیعه ترغیب کردند و او سرانجام در ۷۰۹ق / ۱۳۰۹م که به بغداد رفت، رسماً مذهب شیعه اختیار کرد. [۴۳] در ایام پادشاهی او مذهب تشیع برای نخستین بار مذهب رسمی سراسر ایران گردید.[۴۴] و او نخستین سلطان امامی مذهب است که در سطحی گسترده و وسیع به نشر تشیع مذهب اثناعشری همّت گماشت.[۴۵].

اولجایتو بعد از شیعه شدن در سال ۷۰۹ق فرمان داد، به جای خلفای راشدین به نام امامان شیعه سکه و خطبه کنند و در همانجا، علامه حلی، بزرگ‌ترین دانشمند شیعی آن عصر، به حضور ایلخان راه یافت و از آن پس ملازم او شد [۴۶]؛ [۴۷] علامه حلی، دو کتاب خود منهاج الکرامه [۴۸] و نهج الحق [۴۹] را به نام سلطان کرد و بدو تقدیم داشت.

اما به دلیل آن که تشکیلات دولت ایلخانی بر مبنای تسنن بنا شده بود، و سنّیان نفوذ فراوانی در آن داشتند، مخالفت های فراوانی با سیاست مذهبی او صورت گرفت که در نهایت وی را وادار به عقب نشینی کرد؛ گرچه خودش، همچنان به مذهب تشیع مومن و وفادار ماند.[۵۰] به گفته ابن بطوطه، اهالی ولایات مهمی چون بغداد، آذربایجان، اصفهان و شیراز در برابر فرمان ایلخان مبنی بر تغییر خطبه، سرسختانه پایداری کردند [۵۱]. دو سال بعد، در ۷۱۱ق، پس از آنکه تاج الدین آوجی و پسرش به اتهام همکاری با خواجه سعدالدین وزیر، به فرمان اولجایتو کشته شدند، نفوذ شیعیان نیز در دستگاه ایلخانان روبه کاستی نهاد.[۵۲].

اولجایتو در واپسین روز‌های زندگی فرمان داد به نام خلفای راشدین سکه و خطبه کنند و نافرمانان را نیز سخت بیم داد [۵۳]. نویسندگان دائرة المعارف بزرگ اسلامی از این کار اولجایتو برداشت کرده اند که او مذهب شیعه را ترک گفته و به مذهب اهل سنت بازگشته است. برخی این نظریه را نپذیرفته و برآنند که وی تا روزهای آخر عمر بر مذهب تشیع باقی ماند.[۵۴] منشی سلطان محمد نوشته است که او تا آخر عمر به مذهب امامیه باقی ماند و هر چه اصرار کردند که او را از تشیَع منصرف کنند، اثر نکرد.[۵۵]

مورخان ایرانی، پایبندی اولجایتو به احکام شریعت و تلاش او را در گسترش و تبلیغ دین اسلام ستوده‌اند و گفته‌اند که درگاه او مجمع علما، فضلا، ادبا و حکما بود.[۵۶]. اما مورخان مصری، او را رافضی دانسته، و به فساد و سفاکی متهم کرده‌اند [۵۷].

او بر مسیحیان و یهودیان سخت می‌گرفت [۵۸]. یک بطرک نسطوری که می‌پنداشت اولجایتو مانند برادرش غازان او را با گشاده رویی پذیرا می‌شود، مورد بی‌اعتنایی واقع شد و از همین رو، مسلمانان به آزار نسطوریان پرداختند.[۵۹].

آرامگاه

آرامگاه اولجایتو هنوز پابرجاست و با نام گنبد سلطانیه، یکی از مشهورترین بناهای تاریخی ایران به شمار می‌رود. افزون بر این، در موغان، شهر اولجایتو سلطان و در پای کوه بیستون تختگاه دومی به نام سطان آباد برآورد [۶۰]، که ویرانه‌های این یکی به نام دشت چم چمال، هنوز باقی است.

منابع تحقیق

مهم‌ترین منبع درباره اولجایتو کتاب تاریخ اولجایتو، نوشته ابوالقاسم کاشانی، مورخ معاصر اوست که خود منبع مورخان بعدی، به ویژه حافظ ابرو در ذیل جامع التواریخ به شمار می‌آید. همچنین تاریخ وصاف به عنوان منبعی مستقل و در کنار تاریخ اولجایتو از اهمیت به سزایی برخوردار است. از میان مورخان عرب، گزارشهای ابن دواداری، مورخ مصری معاصر ایلخانان قابل توجه است.

پانویس

  1. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۷-۱۸.
  2. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ص۶۶.
  3. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۷و۱۶؛ رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ۱۳۷۳ش، ج۲، ص۱۱۵۳؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ۱۳۷۳ش، ص۶۰۶.
  4. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۰؛ حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ص۶۳.
  5. بناکتی، تاریخ، ۱۳۴۸ش، ص۱۸.
  6. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ص۶۳-۶۶؛ کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۲۸-۲۹؛ وصاف، تاریخ، ۱۲۶۹ق، ص۴۷۱-۴۷۲.
  7. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۲۲۲؛ وصاف، تاریخ، ۱۲۶۹ق، ص۶۱۷؛ قس: حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ص۱۹.
  8. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ۱۳۷۳ش، ص۶۰۶؛ حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ص۱۲۶- ۱۲۹.
  9. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ۶۷-۶۹، ۱۱۹.
  10. وصاف، تاریخ، ۱۲۶۹ق، ص۴۷۱.
  11. وصاف، تاریخ، ۱۲۶۹ق، ص۴۷۵-۴۷۶.
  12. شیرازی، تاریخ وصاف یا تجزیة الامصار و تزجیة الاعصار،ص۵۴۳.
  13. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۰۸.
  14. موسوی بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۰ش، ج۱۰، ص۴۵۰. .
  15. موسوی بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۰ش، ج۱۰، ص۴۵۰. .
  16. موسوی بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۰ش، ج۱۰، ص۴۵۰. .
  17. موسوی بجنوردی، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۸۰ش، ج۱۰، ص۴۵۰. .
  18. آملی، نفائس الفنون، ۱۳۷۹ق، ج۲، ص۲۵۷-۲۵۸؛ حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، ۱۳۶۲ش، ص۶۰۷؛ حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ رشیدی، ۱۳۵۰ش، ص۶۸-۶۹.
  19. وصاف، تاریخ، ۱۲۶۹ق، ص۴۷۷.
  20. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ۶۸-۶۹.
  21. نک: ابوالقاسم کاشانی، ۵۹ -۷۱؛ حافظ ابرو، ۶۹ -۷۶؛ قس: اشپولر، ۱۱۴- ۱۱۵.
  22. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ۷۷- ۹۵؛ هروی، ۵۰۳ بب؛ اسفزاری، ۴۴۲- ۴۴۹.
  23. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۵۲-۱۵۳؛ حافظ ابرو، ۱۰۶-۱۱۱.
  24. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۵۴-۱۵۶.
  25. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ۱۶۶-۱۷۰؛ نیز نک: اشپولر، ۱۱۹.
  26. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۴۲، ۸۹.
  27. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۷۳-۱۷۶.
  28. برای گزارشهایی از آمد و شد سفیران دو مملکت، نک: همو، ۴۸؛ مقریزی، ۱ (۳) /۹۵۴، ۲ (۱) /۶ -۷.
  29. ص۴۷۲.
  30. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۳۶-۱۴۳؛ حافظ ابرو، ۹۵، ۱۰۴- ۱۰۵؛ وصاف، ۵۵۲ - ۵۵۵.
  31. ۷/۸۲ -۸۳.
  32. برای شرح مفصل این لشکرکشی از نگاه یک مورخ مصری، نک: ابن دواداری، ۹/۲۴۵ بب.
  33. هاورث،؛ III/573-575 بویل، ۳۹۹؛ جوادی، ۳۶-۳۷.
  34. نک: هاورث،. III/575-576.
  35. نک: اشپولر، ۲۳۴، ۲۳۵-۲۳۶.
  36. اشپولر، ۲۳۶؛ نیز نک: ریچارد،. ۵۰.
  37. هاورث،؛ III/579 اشپولر، ۱۱۳؛ گروسه، ۶۳۰ -۶۳۱.
  38. اشپولر، ۱۹۵.
  39. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۶.
  40. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۰-۹۶؛ نیز نک: بیانی، ۲/۴۸۱-۴۸۲.
  41. حافظ ابرو، ذیل جامع التواریخ، ۱۳۵۰ش، ۸۷.
  42. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۶ - ۹۹.
  43. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۹ -۱۰۱.
  44. دایرة المعارف تشیع، ج۲، ص۳۰۷.
  45. جعفریان، تاریخ تشیع در ایران (از آغاز تا دولت صفوی)، ۱۳۹۰ ش، ص۶۹۴.
  46. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۹۹ -۱۰۱.
  47. برای سکه‌های این دوره، نک: لین پول، ۵۰ ۴۸,. ۴۴-۴۵.
  48. حلی، منهاج الکرامه، ص۲-۳.
  49. حلی، نهج الحق، ص۳۸.
  50. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران (از آغاز تا دولت صفوی)، تهران، ۱۳۹۰ ش، ص۶۹۴.
  51. ابن بطوطه، رحلة، ج۱، ص۲۱۵-۲۱۶.
  52. حمدالله مستوفی، تاریخ برگزیده، ۶۰۸.
  53. وصاف، تاریخ، ص۶۱۶.
  54. ابن کثیر، البداية و النهاية، ج۱۴، ص۷۸؛ ابن‌ تغری‌ بردی‌، النجوم الزاهرة، ج۹، ص۲۳۸.
  55. شبیری زنجانی، جرعه‌ای از دریا، ۱۳۹۳ش، ج۲، ص۳۰۳.
  56. کاشانی، تاریخ اولجایتو، ۱۳۴۸ش، ص۱۰۶، ۱۰۷.
  57. ابن دواداری، کنز الدرر ج۹، ص۲۶۱؛ مقریزی، ج۲(۱)، ص۱۵۹؛ قس: ابن حجر، الدرر الکامله، ج۵، ص۱۱۳.
  58. حمدالله مستوفی، تاریخ برگزیده، ص۶۰۶ -۶۰۷؛ معین الدین، منتخب التواریخ،ص۱۴۱.
  59. نک: گروسه، امپراتوری صحرانوردان، ص۶۲۸.
  60. حمدالله، معین الدین، همانجاها؛ نیز نک: بویل.

منابع

  1. آملی، محمد، نفائس الفنون، به کوشش ابراهیم میانجی، تهران، ۱۳۷۹ق.
  2. ابن بطوطه، رحلة، به کوشش محمد عبدالمنعم عریان، بیروت، ۱۴۰۷ق /۱۹۸۷م.
  3. ابن حجر عسقلانی، احمد، الدرر الکامنة، حیدرآباد دکن، ۱۳۹۶ق /۱۹۷۶م.
  4. ابن دواداری، ابوبکر، کنز الدرر، به کوشش هانس رومر، قاهره، ۱۳۷۹ق /۱۹۶۰م.
  5. ابوالفدا، المختصر فی اخبار البشر، بیروت، ۱۳۸۱ق /۱۹۶۱م.
  6. اسفزاری، محمد، روضات الجنات، به کوشش محمدکاظم امام، تهران، ۱۳۳۸ش.
  7. اشپولر، برتولد، تاریخ مغول در ایران، به کوشش محمود میرآفتاب، تهران، ۱۳۵۱ش.
  8. بناکتی، داوود، تاریخ، به کوشش جعفر شعار، تهران، ۱۳۴۸ش.
  9. بیانی، شیرین، دین و دولت در ایران عهد مغول، تهران، ۱۳۷۱ش.
  10. جوادی، حسن، «‌ایران از دیده سیاحان اروپایی در دوره ایلخانان»، بررسی‌های تاریخی، تهران، ۱۳۵۱ش، س ۷، شم ۴.
  11. حافظ ابرو، عبدالله، ذیل جامع التواریخ رشیدی، به کوشش خانبابا بیانی، تهران، ۱۳۵۰ش.
  12. حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۶۲ش.
  13. دولتشاه سمرقندی، تذکرة الشعراء، به کوشش ادوارد براون، لیدن، ۱۳۱۸ق /۱۹۰۰م.
  14. رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به کوشش محمد روشن و مصطفی موسوی، تهران، ۱۳۷۳ش.
  15. شبیری زنجانی، سید موسی، جرعه‌ای از دریا، قم، مؤسسه کتاب‌شناسی، ۱۳۸۹ش.
  16. علامة حلی، حسن، منهاج الکرامة، چ سنگی؛ همو، نهج الحق، به کوشش عین الله حسنی ارموی و دیگران، قم، ۱۴۰۷ق.
  17. کاشانی، عبدالله بن علی، تاریخ اولجایتو، به کوشش مهین همبلی، تهران، ۱۳۴۸ش.
  18. گروسه، رنه، امپراتوری صحرانوردان، به کوشش عبدالحسین میکده، تهران، ۱۳۵۳ش.
  19. معین الدین نطنزی، منتخب التواریخ، به کوشش ژان اوبن، تهران، ۱۳۳۶ش.
  20. مقریزی، احمد، السلوک، به کوشش محمد مصطفی زیاده، قاهره، ۱۹۴۱م.
  21. موسوی، مصطفی و محمد روشن، تعلیقات بر جامع التواریخ.
  22. وصاف، تاریخ، بمبئی، ۱۲۶۹ق؛ هروی، سیف، تاریخ نامة هرات، به کوشش محمد زبیر صدیق، کلکته، ۱۳۶۲ق /۱۹۴۳م.
  • Boyle, J. A., X Dynastic and Political History of the Kh ? ns n , The Cambridge History of Iran, Cambridge, 1968, vol. V;
  • Doerfer, G., T O rkische und mongolische Elemente im Neupersischen, Wiesbaden, 1963;
  • Howorth, H. H., History of the Mongols, London, 1888;
  • Lane-Poole, S., X Coins of the Mongols n , Catalogue of Oriental Coins in the British Museum, Bologna, 1987, vol. VI;
  • Richard, J., X European Voyages in the Indian Ocean and Caspian Sea n , Iran, London, 1967, vol. V.

پیوند به بیرون