نفیع بن مسروح

از ویکی شیعه
(تغییرمسیر از ابوبکره)
نفیع بن مسروح
مشخصات فردی
نام کاملنُفَیع بن مسروح
کنیهابوبکره
لقبابوبکره صحابی
نسب/قبیلهآزاده شده پیامبر (ص)
شهادت۵۱ یا ۵۳ یا ۵۹ق
مشخصات دینی
زمان اسلام آوردندر ۱۸ سالگی
دیگر فعالیت‌هاایستادگی در مقابل منکر؛ مخالفت با عمر


نُفَیع بن مسروح (درگذشته ۵۲ق)، مشهور به ابوبکره صحابی و از موالی پیامبر اکرم(ص)که در ۱۸ سالگی مسلمان شد. ابوبکره در فتح بصره و ابله حضور داشت اما در جنگ جمل و صفین شرکت نکرد. وی به سال ۲۰ق از جانب خلیفه دوم عامل بحرین و یمامه شد. ابوبکره در امر به معروف و نهی از منکر با خلفا و امرا رفتاری صریح و حتی خشن داشت و در اثر این کار از جانب عمر بن خطاب و بسر بن ارطاة مورد ضرب و شتم قرار گرفت. او دارای ۴۰ فرزند بود. ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف، احنف بن قیس، اشعث بن ثرمله بصری، حسن بن ابی الحسن بصری، ربعی بن حراش عطفانی، عبدالرحمن بن ابی‌بکره از وی حدیث نقل کرده‌اند.

زیست نامه

مادر نفیع

مادر نفیع «سمیه» نام داشت که به روایت ابن قتیبه[۱] اهل زَندوَرْد (نزدیک واسط) بود. کسری پادشاه ایران او را به ابوالخیر پادشاه یمن بخشید. چون پادشاه بیمار شد و حارث بن کَلده ثقفی، طبیب عرب، او را درمان کرد، سمیه را به حارث بخشید.

نیز آورده‌اند که سمیه را در زندورد، اَمَنْج می‌نامیدند. او را ابوعبدالله بن کوّاء یشکُری ربود و سمیه نامید و مدتی با او بود تا حارث بن کلده بیماری او را درمان کرد و وی سمیه را به حارث بخشید.

براساس روایتی دیگر سمیه پیش از رسیدن به حارث، کنیز یکی از دهاقین اُبُلّه بوده است.[۲]

برادر مادری نفیع، زیاد بن ابیه بود که مدت‌ها حاکم عراق و بخش‌هایی از ایران در زمان حکومت امام علی(ع) و معاویه بود.[۳]

نسب

کنیه نفیع ابوبکره بود. درباره نسب وی نوشته‌اند که سمیه در خانه حارث، در طائف، نخست نافع و سپس نفیع را به دنیا آورد. نفیع چون سیاه بود، حارث گفت: این فرزند من نیست، زیرا در میان پدران من کسی سیاه نبوده است؛ پس نفیع به مسروح، غلام حارث، منسوب گردید.[۴]

از خود ابوبکره نیز نقل کرده‌اند که گفت: من نفیع مولای رسول الله هستم و اگر ابا دارند از آنکه مرا جز با نسب بخوانند، من نفیع بن مسروح هستم.[۵]

آزادشده پیامبر(ص)

در ۸ق که مسلمانان طائف را محاصره کردند، پیامبر(ص) فرمود: هر بنده‌ای که از دژ به سوی ما فرود آید، آزاد است. نفیع در شمار کسانی بود که از دژ فرود آمدند و چون وی به وسیله بَکْره یا بَکَره (قرقره، چرخ) از دیوار دژ فرود آمد، به ابوبکره شهرت یافت[۶]

اما از نوشته بلاذری در انساب الاشراف [۷] برمی‌آید که او در طائف هم به ابوبکره شهرت داشته و این به سبب علاقه او به بکره (شتر بچه) بوده است.

هنگامی که بنی ثقیف اسلام آوردند و خواستار بازپس گرفتن بندگان خویش شدند، پیامبر فرمود: اینان آزادشدگان خدا و آزادشدگان رسول خدایند.[۸]

تشرف اسلام

ابوبکره ۱۸ سال داشت که اسلام آورد[۹] و پیامبر هزینه معاش او را به عهده عمرو بن سعید بن عاص گذاشت.[۱۰]

شرکت در فتوحات

ابوبکره و برادرانش در فتح بصره شرکت داشتند[۱۱] و نیز وی در ۱۴ق در فتح ابله حضور داشت.[۱۲]

وی پس از فتح بصره مقیم آنجا شد و گفته‌اند که او نخستین کس بود که در بصره درخت خرما کاشت و فرزندش عبدالرحمن نیز نخستین مولود در آن شهر بود.[۱۳]

ابوبکره در ۲۰ق/۶۴۱م از جانب خلیفه دوم عامل بحرین و یمامه شد[۱۴] و فرزندش عبدالله در بحرین به دنیا آمد.[۱۵]

در زمان خلفاء

صراحت در نهی از منکر

ابوبکره در امر به معروف و نهی از منکر با خلفا و امرا رفتاری صریح و حتی خشن داشته است، فرزندش از او روایت کرده است که گفت: از روزگاری بیم دارم که نتوانم امر به معروف و نهی از منکر کنم.[۱۶]

پای‌بندی او به مسائل شرعی و صراحت و صداقت او باعث شد که دست کم دوبار مورد ضرب و شتم قرار گیرد. بیان برخوردهای او با رجال عهد خویش تصویری گویا از اخلاق و رفتار او به دست می‌دهد و درواقع آنچه از ابوبکره در منابع تاریخی به جا مانده، مربوط به همین برخوردها است:

ضرب و شتم توسط خلیفه

بار اوّل در ۱۷ق به فرمان خلیفه دوم تازیانه خورد. سببش آن بود که مغیرة بن شعبه، والی بصره با زنی به نام ام جمیل رابطه نامشروع داشت. ابوبکره از رفت و آمد مغیره به خانه ام‌جمیل با ‌خبر شد و هنگامی که مغیره در آنجا بود، نافع، زیاد و شبل را به آنجا رهنمون گشت، و آنان مغیره و ام جمیل را در وضعی قبیح دیدند. چون خبر فسق مغیره به خلیفه رسید، شاهدان را فرا خواند. سه شاهد به تمام و کمال بر زنای مغیره گواهی دادند. شاهد چهارم، زیادبن عبید، هرچند بر قبایح عمل او شهادت داد، اما شهادتش ناقص تلقی شد و خلیفه فرمان داد که سه شاهد را به جرم قذف تازیانه زدند و از آنان خواست تا از شهادت خویش توبه کنند. شبل و نافع توبه کردند، ولی ابوبکره توبه نکرد و بار دیگر بر زناکاری مغیره شهادت داد. خلیفه خواست تا ابوبکره را دوباره تازیانه زند، اما علی(ع) فرمود که اگر ابوبکره را به سبب این شهادت تازیانه زنند، چهار شهادت کامل خواهد شد و در آن صورت مغیره باید سنگسار شود. پس خلیفه از او درگذشت.[۱۷]

بیشتر منابعی که از ابوبکره یاد کرده‌اند، این ماجرا را با ذکر دقایق آن شرح داده‌اند و گفته‌اند: بدن ابوبکره بر اثر ۸۰ تازیانه چنان آزرده شد که گوسفندی را کشتند و پوستش را بر تن او پوشاندند تا جراحات او التیام یابد.[۱۸]

ضرب و شتم توسط بسر بن ابی ارطاة

هنگامی که بُسر بن ابی اَرطاه از جانب معاویه والی بصره شده بود و بر بالای منبر بر علی(ع) ناسزا می‌گفت. ابوبکره که در آنجا حاضر بود، سخنان بسر را تکذیب کرد و او را دروغزن خواند. پس بسر فرمان داد چندان ابوبکره را زدند که بی‌هوش شد.[۱۹] و به قولی فرمان داد تا خفه‌اش کنند، ولی ابولؤلؤه ضبّی خویشتن را در میان افکند و مانع شد.[۲۰] چون فرزندانش در این کار بر او خرده گرفتند، گفت: تکذیب بسر نه به قصد حمایت علی(ع)، بلکه برای آن بود که سخنانی به ناحق می‌گفت که هیچ یک موافق شأن علی(ع) نبود.[۲۱]

مخالفت با فرمان خلیفه دوم

ابوبکره همچنین با فرمان خلیفه دوم در مورد مشاطره اموال عمال (ستاندن نیمی از آن برای بیت‌المال) مخالفت کرد و به خلیفه گفت که اگر این اموال از آن خداست، پس چرا همه را نمی‌ستانی و اگر از آن ماست ترا حقی در آن نیست، اما عمر پاسخ سختی به او داد.[۲۲]

همکاری با امامان(ع)

جنگ جمل و صفین

وی از کسانی بود که در جنگ جمل و صفین شرکت نکرد[۲۳] و هنگامی که علی(ع) پس از جنگ جمل وارد بصره شد و عبدالرحمن بن ابی‌بکره همراهِ امان یافتگان برای بیعت نزد وی آمد، علی(ع) از وضع و حال پدر او پرسید. عبدالرحمن سوگند یاد کرد که پدرش بیمار است و از علاقه پدر نسبت به آن حضرت یاد کرد. علی(ع) به دیدار ابوبکره رفت و فرمود: نشستی و منتظر نتیجه ماندی؟ ابوبکره دست بر سینه نهاد و گفت: دردی آشکار دارم. علی(ع) عذر او را پذیرفت و ولایت بصره را به او پیشنهاد کرد. ابوبکره عذر خواست، ولی پذیرفت مشاور حاکمی باشد که حضرت تعیین می‌کند. علی(ع)، ابن عباس را بر بصره گماشت و فرمان داد که با ابوبکره مشورت کند و سخن او را بشنود و خراج و بیت المال را نیز به زیاد بن عبید، برادر مادری ابوبکره، سپرد.[۲۴]

ستایش امام حسن مجتبی(ع)

هنگامی که حکم بن ابی العاص ثقفی خبر وفات امام حسن(ع) را به مردم بصره اعلام کرد، مردم به شیون پرداختند. ابوبکره بر بستر بیماری صدای شیون را شنید و پرسید: چیست؟ همسرش میسه ثقفیه گفت: حسن بن علی درگذشت و خوب شد که مردم از او آسوده شدند. ابوبکره گفت: وای بر تو! او از دست مردم آسوده شد، مردم با رفتن او نیکی‌های بسیاری از کف دادند.[۲۵]

وفات

ابوبکره در بصره درگذشت. برادر خوانده‌اش، ابوبرزه اسلمی، بر او نماز گزارد.[۲۶] تاریخ وفات او را ۵۱[۲۷] و ۵۳ و ۵۹ق هم نوشته‌اند.[۲۸] وصیت‌ نامه مختصر او در تهذیب الکمال نوشته مزّی[۲۹] و برخی منابع دیگر آمده است.

روایات

از ۱۳۲ حدیثی که از ابوبکره روایت شده، ۵ حدیث منفرد در صحیح بخاری و یک حدیث منفرد در صحیح مسلم آمده است.[۳۰]

ناقلان روایات وی

کسانی همچون ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف، احنف بن قیس، اشعث بن ثرمله بصری، حسن بن ابی الحسن بصری، ربعی بن حراش عطفانی، عبدالرحمن بن ابی‌بکره و ام عبدالرحمن (همسر ابوبکره) از ابوبکره حدیث نقل کرده‌اند.[۳۱]

فرزندان

ابوبکره ۴۰ فرزند داشت که از آن جمله هفت پسر دارای اعقاب و اولاد شدند: عبدالله، عبیدالله، عبدالرحمن، عبدالعزیز، مسلم، روّاد و عتبه[۳۲]. پس از آن که از دنیا رفت، برادرش، زیاد، سرپرستی فرزندان او را بر عهده گرفت و به آنان امارت و ولایت بخشید. آنان نسب خویش را از ولاء رسول الله(ص) گسستند و به حارث بن کلده ثقفی پیوستند تا آنکه بار دیگر مهدی، خلیفه عباسی، آل ابی‌بکره را در زمره موالی پیامبر درآورد.[۳۳]

پانویس

  1. ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸۸
  2. بلاذری، انساب الاشراف، ص۱، ص۴۸۹
  3. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶
  4. بلاذری، انساب الاشراف، ص۱، ص۴۸۹
  5. ابن عبدالبر،الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۱۴-۱۴۱۵
  6. واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۳۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۱۵۸-۱۵۹؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۱۵؛ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۳۶۳
  7. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۰
  8. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۵
  9. ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۳۸
  10. واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۳۲
  11. ابن قتیبه، المعارف، ص۱۸۷؛ یاقوت حموی، فتوح البلدان، ج۱، ص۶۳۸
  12. تاریخ طبری، ج۳، ص۵۹۵؛ یاقوت حموی، فتوح البلدان، ج۱، ص۶۳۹
  13. ابن فقیه، مختصر کتاب البلدان، ص۱۸۸؛ یاقوت حموی، فتوح البلدان، ج۱، ص۶۴۰-۶۴۱
  14. ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۵۶۹
  15. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۳۶۲
  16. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۸۷
  17. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۰-۴۹۲
  18. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۸۸؛ ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۸؛ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۶، ص۳۶۴-۳۶۶
  19. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۲
  20. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۱۴
  21. بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۹۲
  22. یعقوبی، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۵۷
  23. خزرجی، خلاصة تذهیب الکمال، ج۳، ص۹۹
  24. ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۲۵۶
  25. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۶، ص۱۱
  26. خلیفه بن خیاط، کتاب الطبقات، ج۱، ص۱۲۵
  27. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۴، ص۱۶۱۵
  28. ابن حبان، مشاهیر علماء الامصار، ص۳۸.
  29. مزی، تهذیب الکمال، ج۱۹، ص۱۸۰
  30. مقدسی، الکمال فی معرفة الرجال، ج۱، ص۱۶۹
  31. ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۱۲، ص۸۲؛ تحفه الاشراف، ۳۵-۵۸
  32. ابن قتیبه، المعارف، ص۲۸۸
  33. ابن اثیر، الکامل، ج۶، ص۴۷

منابع

  • ابن ابی الحدید، عبدالحمید بن هبة‌الله، شرح نهج‌البلاغه، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره، ۱۳۷۸-۱۳۸۳ق/۱۹۵۹-۱۹۶۴م.
  • ابن اثیر، الکامل.
  • ابن حبان، محمد، مشاهیر علماء الامصار، به کوشش فلایشهمر، قاهره، ۱۳۷۹ق/۱۹۵۹م.
  • ابن خلکان، وفیات الاعیان.
  • ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، بیروت،‌دار صادر.
  • ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب، به کوشش علی محمد بجاوی، قاهره، مکتبه نهضه مصر.
  • ابن عبدربه، احمدبن محمد، العقدالفرید، به کوشش احمد امین و دیگران، بیروت، ۱۴۰۲ق/۱۹۸۲م.
  • ابن عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
  • ابن فقیه، احمدبن محمد، مختصر کتاب البلدان، لیدن، ۱۳۰۲ق.
  • ابن قتیبه، عبدالله بن مسلم، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
  • بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمد حمیدالله، قاهره، ۱۹۵۹م.
  • خزرجی، احمدبن عبدالله، خلاصة تذهیب الکمال، به کوشش محمود عبدالوهاب فاید، قاهره، مکتبه القاهره.
  • خلیفه بن خیاط، کتاب الطبقات، به کوشش سهیل زکّار، دمشق، ۱۹۶۶م.
  • ذهبی، محمدبن احمد، تذهیب التهذیب، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
  • همو، سیر اعلام النبلاء، به کوشش محمدنعیم عرقسوسی و مأمون صاغرجی، بیروت، ۱۴۰۵ق/۱۹۸۵م.
  • طبری، تاریخ.
  • مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تحفه الاشراف، به کوشش عبدالصمد شرف‌الدین، بمبئی، ۱۳۹۷ق/۱۹۷۷م.
  • همو، تهذیب الکمال، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
  • مقدسی، عبدالغنی بن عبدالواحد، الکمال فی معرفة الرجال، نسخه عکسی موجود در کتابخانه مرکز.
  • واقدی، محمدبن عمر، المغازی، به کوشش مارسدن جونز، لندن، ۱۹۶۶م.
  • یاقوت حموی، فتوح البلدان.
  • یعقوبی، احمدبن اسحاق، تاریخ، بیروت، ۱۳۷۹ق/۱۹۶۰م.


پیوند به بیرون